ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

مرثیه باغبان غنچه


درآن باغ شکوه
غنچه ی ناب گل ناز
باغبانش- شتابان به کجا؟
این چنین راز
نشنیدیم و ندیدیم هرگز
غنچه ی نازرا گر بچیدند ز باغ
باغبان درغم او رفت به خواب ؟
اسفا ,چرخ گردون اسفا
عشق, عاشقان میسازد
عجب جاودانانی میسازد
یاد دار آن روزی
باغبانی عاشق
با غنچه ی نازش در دست
در میان باغ بهشتی که ساخت
خفته است در دلها
**********************
#ضربان_تاریک , به یادمان غروب پدر و دختری از وابستگان سرودم.

کارزار

 ندانستند وحشت را

حک شده درون چگونه!

که مرگ میشود یک رویا

یا زود به  زندگی

گذاشتند به جریان-  سرخ رودی

شگفتار نامش

چیده شد برخیال - سراسیمگی به زندگی

به خوابی و کوچی تهی

غمزده به میرندگی

دعا نوشتند و خواندند و خواندند و خواندند

رام رامشگران و عاشقان -سرودها سرودند

به را هشان- به کامشان

به این گون فریبا فریدند

مترسک نسک را

به زندگی

به جمله گی

****

انگین -لذت را

زندانی - او را در سرخ رنگ اتاقی دگم

میزیستندش فرتوت

مانند شلاق خورده -آن  برهنه آکله زنی

در بی دادی !

 کرده بودند مثله اش

در رگهای پاشیده ی سرخ خونینش

آبی رنگی- روانیدند !

 تا  آتش اسفل 

دامنگیرد زهدان آتشینش را

گناه در گناه !

فردا یش که گذشت

روییده بود چرازار گوسپندان سنگ سر !

آکله مال !

خونین جبین

  آبی!

رفته بودند به چهار طاقی 

تاریکی که پا میشکست

نور به راهی تنگ از مغاک میتابید!

ژرفگاه دل تاریکی

التماس میکردباز

بودن را به روزن آفتاب سروشان!

***

ضربان تاریک- تاریخ سرودن این شعر مشخص نیست.

این شعر از دفتری قدیمی باز نویسی شده در حدود 1394

گل آنه

گفتا زمیانگاه جبر اتاقم

...........................برویان

................................گل آنه

...............................رنگ دانه

............برویید

شدتنها سببی

تا بازتابد آن درخشش

..................رنگ دانه

.......................شاد آنه

تا دلم در این اتاق بکر فکری

......................جا نگیرد

ز تدبیر سراسیمه ی

........این سقف دلکنانه !

گفتا سبب چیست که ماندی؟

برون آی!

گفتا که در آن روز

به خیال نشستن بر اورنگ آرامش

.......................................ببریدم

........................................دلو کندم

..............................................ز درختی

..................................................به تراشیدم

....................................................و بر چهره ی دیوار

.........................................................مالیدم

...........................................................گچ اندوده به سپیدی

.........................................یهو شب شد

.................................و شبی شد که در آن

...................فقط حفره امیدم

شد قطره ی خورشید!

اسفا گفتم و با باب تمنا !

که برویان با این دم خورشید

.................................هوا را

به تمنا برویان تن گل را

زمیانگاه اتاقم

..............دلبرانه

....................گل آنه!

*****************************

ضربان تاریک

2.دی.1399