ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

خزان و بی خزان

چند ده سالیست که خانه ای ساخته ایم

بر ابر و مه و شبهای زمین

خزان و بی خزان

گذران از حال ماه و مهر

بدون فلسفه به پیش می رود

در بورانهای سالهای مرگ

هزار لرزه و هزار شکاف سخت

بر دیوارها تا پای تخت

ولی زندگی همچنان زیباست برای ما با هزاران شکاف درد !

****************************************

ضربان تاریک 13.1.1396


ماه سرخ

در درون شیرازه های خویش می دارد, آنگاهی که تو را

شفیره ی ترس

در زندگانی زیسته

برملا کند راز جدا شدنت را از نابسامانی آغازین,

شور در پروانگی

که ره یافته از میان جمجمه ی شکافته ی او بر چشمان مه فامت

می نگرد تو را که شعور پروانه ای

در پشت هیب سرخ فام

می شوی دریاچه ی غرق در خونین ماه

چون درخششی ازمیان آسمان شب, فروهشته 

رنگی باخته , اخگر چشمانت را

تا تو را راز کنم ,بدور باش

در بستر یزدگاه زمین

چونان نادیده ایزد سانی در سایه های شکوه

مرگ بازگشته ای , ای درختان سیاه در زمستان

نشسته به شکوفه های صورتی و ارغوان بهار

ماهی سرخ فامه, گشوده به رحل آسمان

آنچه را فرا است , اورادهای زمزمه

نمناک در پشت آوار نیاز به رستن خاک ,

صورتی دارد بر آینه های آبگون زمینی

به سبزدانه های نوین و تمام برگهای رقصیده در باد

به کناره ی دریاچه ای که در آن سالی یک بار

نمایان میکنی رخ

برا ی تقدس و شعله های روشن, و زائران

شوور شو, بدم , بتابان ,
بر چهره های ناشناخته مانده گان

بنمای ,سرخ شید سپندین را
به روی شاخه های برسم شان
ای ماه سرخ فام دریاچه

گویی شفیره ی ترس

زندگانی تو را زیسته

*******************

رامبد.ع.ف-ضربان تاریک, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴

 

خرفستران


به شب - گاهی مانده بود

که آنان بر امدند- زهر آلود

و (سکوت )می شنید

جیغهای خورشید اسیررا !!

بسته شده برآهنین تختی- بدنمود !

به همرهی آنان !

و آخرین چهچه دردناک چلچلگان

برلای پیچا پیچ شاخه های درختان

وصدای جیر جیر جیر جیرکها از لای لای چرخهای روان - لیز خوران

به اتاق تغییر جنسیت

درآشوب هزارپایان و رتیلهای آزرده جان !!!

و چکاچک تیغها

و فریادهای درد

و برش آفتابی که بگوش می رسید!

و درخشش های رها شده از دریده گیه زنده ی زخمها

همه روایت نافرجامی است از آمدن آنها

و اسارت خورشید آسمان!!!

***

آنان که آمدند

به دستانشان

((خورشید بانو)) به ((دیو مرد خورشید))- دگر شد!!!

و چه دیوانه وار-این نور هدر شد

پوستش را کندند درناخود آگاه باهوشش و به دیو دگر شد !!!

و آرایه هایی نقره فام

آهنین

با شعله های سربی تیز و مردانه گی مریض را !!!!- جوش دادند

بر تاجهای آفتاب افکنش

از درد به دیووانه دگر شد

و تنش را به هزارپایان و رتیلان مسموم پیل پیکر- کوک زدند!!!

به هیولایی دگر شد

تا تار بتند بر چهار سوی ی آسمان اسیر !!!

چو خرفسترانی سوزان – دیووانه و درخشان

و مشغول به فرو بلعیدن حیات !!

و ابرهای تنیده به تار

تا به تابش صبحگاهی ی تار !!!!

نه در فرار - ولیکن اسیر تار!!!

وای به حال زمینی ،

که نداند خورشید فردایش :

- خود- کیست ؟

از فراز جنسیت پریده به فرخ استران پیوند !!!

به نمای مردی و هیولایی !!!

و مزین به تاج نقره فام و پولادی !

و هزاران دست بی هدف چرخان و تارهایی دام گستر به بی راهی

***

بیهوش رها شده در خون آبه های تغییر

و دیووانه شده برآینه ها ی اثیر

دربازگشت از بیهوشی

وای بر پرندگان قربانی

که عرصه زندگانیشان است - آسمانی

و اکنون پناهندگان خزنندگان زمینند

برسوراخهای  نقصان در ضمیر وجود

به دیووانگی آن خورشید ابرمرد زهرآلود !!!!!

***

آنان که آمدند- میوه های درختان نیز لرزیدند

ولی بر زمین نرقصیدند

بر شاخه ها زنجیر شده بودند

به حکم آنان

تا با رسیدن به مرزمرگشان - زنجیر مادرانشان باشند

روز به روز- گذربه حضورشان

دیو های استووره از داستانها یشان

برون کشیده و به اسارت برده شدند

و به حکم ارتداد به جوخه های آتشین- کشته شدند

جان به سر- بردروازه های درون-آویخته شدند

کیستند آنان؟

که پرندگان تا ابد در پرواز

دیو شدند

منع شدند

بی فرود

تا به روز مرگ

از شاخسارهای درختان زمین

آسمانیان اسیر زندان خورشید نوین شدند

و دیو پرندگان -  خورنده ی مغزهای خزندگان !!

خدایان خرفستران - اسیر به حفره های سرنوشت ضمیر خود شدند !!!!!!!!!!
********************************************
             رامبد.ع.ف(ضربان تاریک) خرداد 1394
********************************************