ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

الهه

شاهی نیمه عریان می رقصد

در میخانه ای  نشسته به سر گیجه ی مستی

و صنم خانه ای که گردان می چرخد- در گوشه خستگی روز

شاه  - خمار میکده ی می درکشان

غوطه ور درسکرات  دروازه ((موساکاتیم))

درمهران کده ای به مرکز حوضچه مهراب شکوه

که نوردر ان به شهادت رسیده

و سروش در خواب  شراب

و الهه شاخدار نیمه مست رقصان به شادی ان

جرس زنان فرا می خواند هوس را

وماه نیم خلال  تکیده شده بر ابرهای سپیداسمان

به زیر سنگینای ماه خدایی فربه

کرشمه های مهتاب - اویزان از مستی شرابهای ((باکوس))

و خسته پادشاهی- عریان

غنوده بر تل هرزه گان

در محراب مقدسها

همه ویران شده در میکده ی راز و نیاز

و شاه در حضن ارامش - می داند همه مردمانش

خفتگانند به شراب راستی و هرزه گانی رازی

و چنان بود که خدایانشان نیز خسپیدند- ان شب را  بی  سروش  !!!!!!!!!!


                                                                                                               ضربان تاریک (رامبد.ع.ف) -شهریور 1394

175




به زیرین روان رود- دریایست

فراخ ان سان که در چشمم اقیانوس می بینم

به زیرش - بیکران خارها و دشنه ها و تیزه های اهنین زنگار

در میان شوراب شور تاریکی - ولنگار  

استخوانین دستها را تا به - مچ –از- مچ - تا به پا  - در بند می بینم

غرقه در رویای پیروزی ی هیچستان جنگ

سر به ارامش – سینه ها سوراخ - اسیر نیزه های تیز پیکان

موجها را افسرده در کنج زمان

مسخ افسون حیرانی

مواج - می بینم

در فراموشی و شناور بر سیاستها ی خواب

کودک گم گشته ترسان پدیداری

چماله کرده تن بر تنگنای بیداری

رخش را اشکباران - می بینم

که بر گوش سکوت شیونگر- ارام می خواند

(( هی تو هی ارام باش - کنون این دام ماوای من است))

اماج امواج کلامش را جسورانه

مرهم وار- بر پشت داستان- می بینم

و ناگه این کودک لرزان خسته زار

چشم فرو می بندد بر کار زار

فریاد بر می اورد – با دستانی باز با اواز

((ای سررسر به مهر رازهای سکوت

فرو ریزید – فرووو ریزید - ...))

می گلاویزند ابر و مه - بر تن یکدیگر

می پارند - دردها ی زمین

زجه می زنند - زجرها – در خروش کشاله سکوت

ابها شکافته

گویی موسی ی نادیده بر دریا شتافته

تا به حرمت یاران نوینش - اقیانوس بگشاید

کودک گریان – باز می خواند- سرود خیزش را  

((بر خیزید – شاهدان- اغوش بگشوده - مام مان- ان میهن جاویدمان

مسند چشمانمان بی تاب وجود جاویدتان

برخیزید -  از دامن نفرین این گمگشته – غربتگه - به راه

باز می گردیم ))

اسمان لرزان و خشکیده مردان زنده ی پیچیده به گور مرگ

ازبن خونابه لجنهای فراموشی – فرازان باز می ایند

کودک گریان به زیر لب - پیوسته می خواند  

(( جاودانان – در بیاویزید بر مسند چشمانمان

تا بیاموزیم دشمنان دیر روز پیکارو نبرد

 دوستان امروزند و دشمنانی به گسیل !!!!! ))
************************************
 رامبد .ع.ف -ضربان تاریک - 29.خرداد1394
به خاطره 175 غواص زنده به گور

دریای بن بست


ساحل دریای مواجی

در ناکجا اباد اندیشه

زیرآبی خاکستری زیرک آسمان

و باد قضاوت

شلاقی بی رحم

بر تن بی خیال دریا

خروشان و نعره کشان امواج تاریکش

با لجاجت بر صخره های عمر می کوبد

نسیمی سرد

وزان از وسوسه های تخریب شده لذت

شاهدان را با مستی انهدام گرش

به آغوش شهوانی خود فرا می خواند

***

افق این دریا دیواریست

چند قدم مانده به دهشت مجهولات 

که ساخته اند آن را افسانه های لجوج 

چنان با عناد صبور

که شده آیینی خود را

و فراسویش

خانه اخگران خورشید

داستانهایی نادانسته که دانسته ها را افراشته اند

در این سو بیکران زندگیست

بیکران جنبیدن

در باوری حیاتی

به فلسفه رویای دریایی قربانی

در پدیداری  صنعت

نه زیبایها به کمال

نه شادیها به حد لذت

همه اسیر ارشاد حاشیه ها

همه درطیف رنگ باور اگاهی

اما ساحل این دریا

برای من  امنترین نقطه این دایره است

ساحلش ارامگاه ارزوها ی هلاک

ماسه هایش

زحمت راه

درختانش

کچل از شوری  تند خطا

بی اجازه سبز رسته در اغوش ساحلی بی قید 

از خشم داغ کویرفلسفه ها

***

دستان پر ز خار روزگار

دراز شده برای کمک

دست میدهم بر دستانش

خون می پاشد

میمالد و میماسد بر صخره های کهن ساحل اندیشه ما

که درغارهایش شب زندانیست

من در قایق کوچک سرخ

در فرار از بازی سهمگین امواج خروشان تقدیر شهر حیات

چرخان  از عجولانه تصمیم های زندگی

بر گردابها

و قایقی که  می رود  بر مسیرنابودی

یا شاید بر مسیر خوشبختی

بر دریای طوفانی

زیر اسمانی روانی

و  بادی شلاق گون عاصی

به انتهای دریا

سوی سرزمین رهایی

***

به انتهای راه دیواریست

نه به قامت افسانه ها

به طول زمان

و ستبر ادراک

خورشید چشم درخشان

نشسته بر سر ان

خیره به زیر

خیره به من

رعد وار

قهقهه سر داده

از نافرجام تلاش

*****************************

 ضربان تاریک October ‎03, ‎2012

*****************************

*****************************

شعر دریای بن بست بعد از ویرایش در تاریخ چهارم آبان هزار و  چهار صد و سه

به صورت زیر ویراست و بازنوشته شد .

*****************************

دریای بن بست

*************

ساحل دریای مواجی

در ناکجا آباد اندیشه

زیرآبی خاکستری زیرک آسمان

باد قضاوت

شلاقی بی رحم

بر تن بی خیال دریای ماتم

خروشان و نعره کشان امواج تاریکش را

با لجاجت می کوبید بر صخره های عمر

نسیمی سرد

وزان از وسوسه های تخریب شده لذت

شاهدان را با مستی انهدام گرش

فرا می خواند به آغوش شهوانی خویش

***

افق این دریا دیواری است

چند قدم مانده به دهشت مجهولات 

که ساخته اند آن را افسانه های لجوج 

چنان با ذهنی معاند و صبور

که شد آیینی خود ساخته خویش

و فراسویش

خانه اخگران خورشید

داستانهایی است نادانسته

که دانسته شدن را بر میخ

بر چلیچا بر سیخ

گردانده خویش را مصلوب

در این سو بیکران زندگی است

بیکران جنبیدن

در باوری حیاتی مصنوعی

به فلسفه رویایی

جزیره دریایی که قربانی است

در پدیداری  صنعت

بی رخ

نه زیبایها به کمال

نه شادیها به حد لذت

همه اسیر ارشاد حاشیه ها

همه درطیف رنگ باور آگاهی

اما ساحل این دریا

برای من زندانی

امنترین نقطه این پرگار است

ساحلش آرامگاه آرزوها یی

که اندر شده اند بهلاکت

ماسه هایش

زحمت راه رویش درختان نروک

نخل هایش

کچل از شوری  تند خطا

بی اجازه, سبز رسته

در آغوش ساحلی بی مسئولیت  

نه از خشم داغ کویر فلسفه ها

از زندان دیوارها

***

دستان خار اندود روزگار

برای کمک

تا به من کشیده خویش را

دست میدهم بر دستانش

خون می پاشد و میمالد , میماسد  

بر کهن صخره های ساحل اندیشه ی نا کجا آبادی که بود

درغارهایی که شب را زندانی کرده بود

من در قایق سرخ خویش

در فرار از بازی سهمگین امواج خروشان تقدیر به پیش

از این شهر حیات زندانی

چرخان  از عجولانه تصمیم های زندگی

بر گردابها , شدیم سوار

تا قایقی که می رود شاید

تا مسیر نابودی

یا شاید تا مسیر خوشبختی

بر دریای توفانی

زیر آسمانی روانی

و بادی شکنجه خواه ,شلاق گون عاصی

به انتهای دریا

سوی سرزمین رهایی

یا که دیوارها

***

به انتهای راه دیواری است

به قامت افسانه ها

به طول زمان

و ستبر ادراک

خورشید درخشان چشم

نشسته بر سر آن دیوار بلند

خیره به زیر

خیره به من

رعد وار

قهقهه های شومش را

از نافرجام تلاش

می خندد ما را  

*****************************

ضربان تاریک سوم اکتبر سال دوهزارو دوازده

بازنگاشت چهارم آبان هزار و چهارصد و سه