ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
افتاده ام در کوره ای
مینوشم از آن جرعه ای
جامی که در آن مینهند
زهر هلاهل میدمند
رسوای گیتی شده ام
گر جام شهد نوشین -نیزدرکشم
گویند- پرز شهوت -قدحی -رنگین به ننگین شده ام
قدحی پر ز دعاهای انگین نیاز
عمر ما خرج رسوایی
یک عالم عظما زمردم شده است
خواب بیا
گور
گشا
که تب هویدا شده است
من پشت این جنگل تاریک یقین
منتظر هیچ شدم
جز (خود)م راه نبرد
مست نوشیدن با آن( خود) دل انگیز شدم
من و او برلبه ی پوسیده آن کنده افتاده درخت
مست و دیوانه شدیم
شور شدیم
نور شدیم
بر تن هم تابیدیم
ناگهان در مستی خود بر سینه هم کوبیدیم
مست بودیم و ز خودبیگانه
راه نبرد
آن وصال هپروت
باده ی شهوت بشکست
شهرت خود بدریدم
باز هم (خود) را دیدیم
و فهمیدیم
هیچ
درآن لحظه مشئوم
هویدا شده است
شیدایی و مستانه سیاه
آن نهان
از من شیدا دل خوش بین -برون فکنده - شده است
بعد از آن روزخمار
او (خود) در بی خبری
خود را دوخت
پشت آن جنگل تاریک سیاه
بارها و بارها - انتظارم یخ زد
که چه شد
آن شوق مستی و دیوانه به راه
چه شدآن راه خلوص؟
هیچ مشد؟
پشت آن جنگل تاریک سیاه !
من خراب و تنهایی و هیچ
چو ویران شدگان
جمع شدیم!
همه با هم دگر باره هزار پیک شدیم!
فارق از ترک خوردگی
جام و قدح
که بودند لب به لب اشک
تشنگانی بودیم
مست نوشیدن یک جرعه ی رشک
ز سر تنهایی آن خرابات لب تشنه مشت!
درخشان لبشان- بر هم کوبیدیم!
مست شدیم
نیست شدیم
هست شدیم
و پیاپی
پیاله پی آن رفته ز خود
بر تن شیشه ای جامها - کوبیدیم
مست مست نوشیدیم
شادانه ولی پر ز افسوس - ا ز آن روی که رفت
باز هم نوشیدیم
با سکرات پی آن سیاهی نیست شدن
هیهات !-بد گون- نوشیدیم!.
*************************************************************************************
ضربان تاریک - دوشنبه - یازدهم مرداد - 1400
می شمارم
اسارتها را - بختها را - ناکامیها را
و در آخر خوشبختی را
تمامی فزون شدنها به نیست شدنها را!
تکثیرها را - نسبتها را !
دست گرد کرده ام با سرگینهای خشک گلوله شده - انقراض را!
شده اند هاویه کلمات-میکشند زبانه های سرخ- هفتمین مرحله را!
روی زبان
خونانه!
گرفته اند آب
سنگین و تن کش !
شهرت شده است -چرندانه جویدن در دهان پر از میخ
می ستایند
پس دادن خون آبه را از دهان !
میدهد شادانه رنگی-به لباس شب زنانه ای - لباس شکنجه ی فریبنده ای!
آویخته از دهان شهوت شهرت!
میگیوند دیوانه ام
گذشته است کار از زیستن به میان آدمیان!
داستان
شعر پریش- خوانی است - اسرار هستی را!
خبری نیست اینجا جز ایستاده محبوس فنا!
دوست می دارم بزیم
آنجا که خالی است لانه کلاغی متروک
پر کندیک چشمم را دریا
دیگری را خاک گور
رسته از آن جنگلهای بلند و بلند و بلند!
ریشه ها - تنه ها - شاخه ها !
خالی نیست حتی زمین!
ذهنها خالی است!
روی کوههای البرز تا خود جایگاه ارداویسور!
گریه گاه آناهیت که جاری است بارانها زآن!
بارانها مان!
رودهای خزنده ی خفته ی زخمی
زیر زمین سوخته ی آفتابی
خشک تن کنده ی
مرداد ماه
نمناک -دمناک - خسته
وای وای من!
پریشان من-که فتح کرده ام -دنیای متروک یک کلاغ را !.
******************************************************
ضربان تاریک
22.خرداد. 1400
آناهیتا: ایزد بانوی آبها - باران و سر منشاء آن
ارداویسور : قسمت مذکر آناهیتا که پشت به پشت با او بر سرچشمه ی آبهای جهان در البرز فرمان میراند-گاهی لقب او است.
میخانه جلیلی
رواقی تا مهرابه صنم داشت
در حیرت و نوایش !
با دست و انگشت نشانه
گفتم: رواق مستی !
گفتا بگو ز عوجش !
گفتم فرا ز عوج است !
که بر زبان نشاید
گفتا اگر به مستی است
زآن روی - من بنوشم
کز سکر بی بدیلش
تا آن رواق مستی
جز بوسه ای به طاقش
فصلی دگر نماند !
گفتم که یاوه گویی !
گفتا به شور مستی
ایمان بس نباشد !
طاقش چنان رفیع است
آنکه بر زمین است
هرگز در اوج رواقش
آن حس بوسه ها را
با چشمها نبیند!
آنکه زمینی است و گامش بر خاک تاریک !
جز مستانی پریشان !
کز آن صنم به عشقش تا سوی اوج تاجش
تن بالا می کشانند
چیز دگر نبیند !
اما اساس هستی
آن حال بی مثال است
رفتن تا اوج آن رواقی که بوسه ای به اوجش
احساسی راستین و بی کران است !.
*****************************
ضربان تاریک (رامبد.ع.ف)
یازدهم اردیبهشت هزار و چهارصد
*******************************
توضیحات
مهراب: وابسته به آیین مهر - محراب
رواق: راهروی ستون دار که بر آن طاق زده باشند .
عوج: عوج بن عنق -یکی از غولهای اساطیری که سرش در ابرها و پایش در دریاها بودو در زمان توفان نوح - آب تا کمرش بوده است. به روایتی در خانه آدم زاده شده بود . کلمه اوج بر گرفته از همان عوج است .