ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

سوخته تن

خسته از شراره های کلمات

با تنی سوخته

و پوستی رنگ باخته ی بحران

قدم بر می دارم در باران

در خرابه هایی که برایم ساخته اند

ویرانه های خلاقیتم که بر آن تاخته اند

و وجدانم خسته از واکنشی تلخ

اندوهناک و فراموشگر

به گناه کاران تبرئه شونده ی ابدی به بی گناهی مفرط
آرمیده در کالبدم

خاموش می شوم

در این آرامگاه که بی شک گم گشته راهیست

در جنگلی تاریک و بی انتها

که انتهای من

جایی است دور

شاید که روزی مقبره ام در گامهایی به جلو

به پایان رسد

و مقبره ام درختی باشد

و من آن بالا با هزاران دست

آفتاب را و آزادی را و تمام نداشته هایم را

طلب کرده باشم از آسمان 

پایانی  پس از خاموشی 

*******************************************

  ضربان تاریک - ۲.۱۲.۲۰۰۹

  


می دانم

 می دانم که درآنگاه

***********زندگی میکنم

*********** که اندیشیده ام

همراه با اموا ج معماری بر زمین اندیشه ام

و غوطه می خورم در ساختارهای جنایت

و می آرمم در بستر سرخگون خون

بیرون از من

گلبرگها رقصان

*******سقوط میکنند

وچه زیبا می آرمند و میمیرند بر ژاکتم

**********************************                                                  

ضربان تاریک ۱۳۸۷.۹.۲۶ -(۲۰۰۹.۱۱.۱۶)

                            

شبی در باران

در باران آ مد
................شبی
خوابها و رویاها ی پشته ای
آوازهای کوله ای
سبز وخاکستری
همچو
تنهایی زاده ی دلهای سرخ 
..................................آرام می آمد
با
فرود تنهایی قطرات بر زمین
........................نوای وحشی دشتهای بکر
 سمائی آزاد و آویخته در میان
بر سنگفرشهای خیابان
فرسوده از دژم راهه ها و سنگلاخه ها
 پاشنه های پاپوشش
...................گذر می کند
............................چنان خواب ازآشفته گاه های  زندگی
 قدمها نم کشان
خواب آوری آغشته
...................از نمور جنگلها
زمهریزی باد گونون
پوسیده کوله خاطره های شبی
محو  صبحگاهی مه آگین
..........................بی سروش
فراموش شده انسانهایی
نیم تپیده دل هایی
................. نیمه رستگار
لای  جرز خشک چشمان خدایان کور
آواز ی می داد خواهران حسرتکش سرنوشت را 
تا بی آشامند دلهای نیمه تپیده را
نئشه کنند خاکستر مردمان نیمه تمام را
بیارامند درقضاوتی نحس
در پشگاه الهه گانی آویخته سینه گانی
بی مقدار و خیانت پیشه در باران
کوفته رویاهای زمینیان
 فرا خواندن
آوازآنهاست
.................از کفرانه خوابهاشان
 .................................اشکها و بارانها
.............................................بی تشخیص
از مرد سخت دیده ای در رویا
و در آن وادی منسوخ به مسخ
بافتار ریسمانهایی بدرد
رویا بافی شده بر حقارتهای حسد
در اندیشگاه کودکانی
به حسرتمی آید مردی در باران سکوت
پشته اش رویاها
...........کوچه های گذرش
........................زمهریری دربرهوت
با رقصی شادانه و  آرام
دست دردست خسته گیهای
جنگلهای نمور .........
*********************************
ضربان تاریک   2008-10- 24 
( باز نگاشت از شعری قدیمی که سالها پیش به اتمام رسیده بود.)