ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شعر ((گل نیلوفر - ترس خورده است ))
متعلق به هاینریش هاینه را یک پاراگراف در میان با ایشان همسرایی کردم.
((بیمناک است - گل نیلوفر
از شکوه خورشید تابان
و با سر فرو افتاده
در رویا می نشیند چشم به راه شب. ))
هاینریش هاینه
***
من آفتابم
و درون دستان داغم غم بزرگی است
چنان فسرده که گاهی توفانهای خورشیدم به مقیاس غمهای نیلوفر نیست
جهانی را می سوزاند
و تا به زمین برسم صحبت از هیچ خواهد بود
هنوز دوست دارم نیلوفر بچینم-آنگاه که آرامم
هنوز نیلوفرهایی هستند که با آن طراوت و زیبایی شان
تا به دستان خورشیدم
خاکسترشان را از شور بجای نوازشهای گلبرگهایشان تقدیم کرده اند .
رام دایمون
***
((ماه - دلدار اوست
با پرتو خود - پرده ی پارسایی را
از رخ گلگونش - کنار می زند .))
هاینریش هاینه
***
به خورشید فکر میکنم
به کرشمه های نیلوفر از دور برای او
و می دانم نمی داند
با عشق و مرگ بازی می کند
بارها قتل العام نیلوفرها را در عشق خورشید
از پشت روزها دیده ام
و گریسته ام به حال هورشیدی که ذاتش چنین آتشین و سوزان است
و معشوق چنان لطیف به نازکی ی باد
با عطری سحر انگیز و نازی دل آویز
من او را شب آرام بیدار می کنم
نیلوفر رنگ پریده لبخند میزند
رخش گلگون می شود
می گویم میدانم فردا به وصال میرسی
دلش از خوشحالی میلرزد
ولی ندای مرگ نمی دهم
تا آخرین شبش را آرام
تا حجله سپیده دمان عشق و مرگ سپری کند
و من هر شبی اندوهگین می مانم
آنها مرا به امید او می خواهند .
رام دایمون
***
((گل میشکفد- می تابد-می درخشد
و بی صدا - خیره می شود به بلندا
عطر می پراکند - می گرید و می لرزد
از عشق و از غم ))
هاینریش هاینه
***
گل می شکفد در غایت زیبایی
می تابد چو مهتاب
می درخشد چو جیغ درخشان آخرین نفسهای ستاره ای که هبوط می کند
و بی صدا خیره می شود به بلندا
به انتظار رسیدنش و غلطیدن او در آغوشش
عطر می پراکند - می گرید - می لرزد
هر چه بگویم می کند از عشق و غم و شور
گل
تازه او را در آن بالا از میان بخارات و دودها یافته است
خورشید دوم را
پرسید؟
او کیست؟
می دانستیم که خواهر سیاهروی خورشید نیست
ولی نام او را گفتیم
گنسیس است بانو!
خورشید ثانی - خواهر سیاه رو - عروس سیاه پوش!
گل گفت :
و شما قاتلان من خواهید بود قبل از آنکه او به وصال من برسد
احوال مرا درک نمی کنید؟!
و برگهایش از لرزش چند تایی رها شد!
و گلبرگهای غنچه اش کمی شکفته شد
گفت ببینید با من چه میکنید
ناگهان کوه غرید
و خورشید ثانی کوچک - آن گنسیس مذاب کاذب بر آسمان شد
گل نفیر کشید و عطر در کمان گذارد
و فکند و نفیر زد
که های معشوقت اینجاست!
گنسیس ما به کسر ثانیه ای گل را در آغوش کشید
و گل شورانگیز -غریق عشق- خاکستر شد .
و خاکسترش را باد برد به رسم عاشقان سوخته ی
محو شده در معبود .
او هرگز نفهمید که معشوشق به راستی خورشید ثانی نبود.
..................................................................
رام دایمون - چهارم مهر 1401
گنسیس : نام دو قلوی خورشید منظومه ی شمسی که در اختر شناسی کوتوله ای قهوه ای است.
آیا خواستن مان جوانه میزند؟
یا پیر و کور و علیل می شویم به تنگه ی صبر
مانند آنها که نرسیده میان راه ایستاده مردند
آن مادران پتیاره گیاه را دیده ام که تخمه هایشان را
پرتاب میکنند به دور از مرداب پوسیده ای
که مبدل شوند ریشه هایشان شاید به گلدار گیاهانی زیبا
آنها آموخته اند نکبت خویش را
نقطه پایان گذارده اند در خویشتن بر این نامقدس نامه ی گبروار
ولی افسوس که دانه آتش دیده
سوخته است نادیده اش
زود روزی
لجه خواهد زد رنگین کمان
مرداب سیاه را
علفزاری به رستن هزار گل و درخت هزار میوه
ریشه هایی بر خواهند آمد به تخت ایزد رنگها
رودی خواهد بود پاک آب
که او قایقش را سپارد بر سینه ی موجها در آن پاکی زلال
سکوت می پیچد زیر چرخ های ارابه های عداوت
این جاده ها ر ا می پیچد بر تن دیوان
خون افتاده رد چرخشان و نادیده رملشان
دی ان ای ها ی سلطه گر با ذهنهای شادکام محاسبه گر
به جنگ نشسته اند بر زره دیو
در گل اندود هرز ریشه ها
ای ویرانه های مرداب
.....................................................
رام دایمون (ضربان تاریک)- سوم آذر 1401
اژی تابیده گیسو
ارغوان رس
سر تا به پاهایش نمور
ایستاده در ژی آب آن چین بلور
زیر باران
شوره ریز و شوره ریز
لخشنده ریز
گردش بر گرد حرمتش
چنبر به چنبر میزند
دوار گردا گرد او
هر چه بیند
صبحگاهان
*****سرمای اسفر میزند
کولاک بر دامش زده
تن پوش خیسش یخ زده
نامش از ایزدنام برفآب شمال
یخها به دامن سر زده
شعله در دام تنش
سرخین به ابر پیکرش
فلس تنش
رخشان درخشان میزند
آتش به یخدان سیاه
تاریک به میدان میزند
کودک فتاده گریه را
آتشین سرمه به چشمان میزند
این راه دیوان راه اوست دیوانه دیوا میزند
آن صور آتش در لهیب
آن لنبر اشک به رشک
آتش بر چمانش میزند
آنچنان رویش به روی ماه دشت
سر گیج داران هرج
در هرش خویشانه خون بر یزد راهش میزنند
از آن حدق ژی ناگهان
مادر چو دهر آسمان
گیسو پریشان سر زند
این مادر عاصی از ظلم
آتش به جانها میزند
هیمه به گرد بی گناه
آنی گدازه عسرتی بر زاد و نام خائنی
آتش به حیله میزند
اما تو را ای نام کفر
گبرانه آتش میزند
***********************
رام دایمون (ضربان تاریک) -بیست آبان 1401
تصویر : مجسمه ی منسوب به دهر یا زوروان
دهر : زروان - مادر کیهان - از اولین ایزدان کهن
اژی: اژدها
ژی:آبگیر کوچک
عسرت : سختی - دشواری
گبر: کافر - باورمند به ادیان کهن
اسفر: سپیدی که به سرخی میزند
لخشنده : لیز
صور: نفیر
رس: خاک رس - سرخ رنگ
هرش: هر نوبت
هرج: آشوب