ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
تابوتها ایستاده راه میروند
coffins standing and walking on the way
گرفتار
Caught
پایان خویشتن را تکرار میکنند
Repeat the end of themselves
میخ - چکش
Nails - Hammer
درونشان دفن میشود - راز
Insides buried - secret
به سینه خاک
to the soil chest
این بار انقلابی درونشان نمیمیرد
This time doesn't die revolution inside them
ژرفایشان منقلب میشود
Their depths are getting worse
getting changed
به دانه های شن
To grains of sand
توفان میشوند - میپیچند - می رهند
The storm come - storm swing -storm go
همه چیز میمیرد زیر فریادهای ممتد آنها
Everything dies under their continued cries
دوباره از این تابوتها ی منقلب شده
Again from these twisted coffins
پیروزی- گلبرگهایش را باز خواهد کرد
Victory will open his petals
شاعر مرده است
The poet is dead
ولی آینده از آن شاعر است.
But the poet own the future
**************************
رامبد.ع.ف(ضربان تاریک) -7.20.2019
Rambod.A.f
پر از قیام سیال میشود - پر از کرشمه های لوند
پرده ای بخار و پرده ای خنکا
آنجا که نمیبینم و ره یافته ایم
شاید با خیانت پر شده است
پر از رویاهای نازنین بارور- کنده ای زهرآگین
پلکانی در گیر اشک - لابلای آخرین خواب زمینی
شنگانه - شوخ و مواج و مستانه
ما در مدار و او بر عذاب - نشسته به نگاه اغماز-در آبی ساکت
حلقه ی شورین ما
عرفانی از درون اوست
تاج فنا بر سر و
بی بازگشتی ته نشین عدالت شده است
بازی او گم کردن برگهای شبدریست
در الحادمسلم چای ما
جنگ افزارش - تکامل ثانیه هاست
در رسیدن به - آخرین لحظه انسان بودن
و سپس
صدایی میپرسد:
انسان کجاست؟
و جواب میشنود
نیست - چنان که جهان نبوده است
نه بیماری نه عشق نه شیدایی و نه هیچ چیز
رنج - ترس-حسد -حسرت
فنا
هنوز پرواز میکند
در دور دست افق دشتهای سبز آلود
چشم انسانی بر روی دو پا می رقصد
خائنی که بلعیده افکار اجداد تو را
شاعری میکردیم در آبی و سبز و آفریننده ی صدا
در کنج کلبه جدید
در جنگل ریزوم رویاها
شعر می سرودم ازآغاز
روز اول
سولارس
اینگونه انسان را خلق کرد!!!!!
****************************
رامبد(ع.فخرایی) -ضربان تاریک 7.18.2019
بازنگاشت از شعر قدیمی خودم.
وقتی به مدرسه رفتند
کودک بودند
شمعهایی قبل ازآتش
سخن اول
یاد میگیریم
کودکان شمعند
برای آنان که از همه ما بهترند
خود خوانده- خودخواهانه
نووردزدی
زندگی است - پشت شیشه های تفاوت
اولین کودک که به آتش می نشیند
پشت آن شیشه های جدایی
موجودات طلای اندود مقدس
موتور پرستششان روشن می شود
و خدای پلاستیکی سرخشان
بالای سر بردگان
دست برکت تکان می دهد
با نخهای نامریی متصل شده در ریا
آتشها روشن می مانند
کودکان یکی یکی
با توهم نمایش آینده ای روشن
می سووزند
بردگان هم نظاره میکنند
هر روز - با شیونها و زجرها
از امیدها و خنده ها ی قبل از آن
ازما بهترینها - چیزی نمی گویم
از عمر گلهای فصلی نیز چیزی نمی گویم
اینجا همه چیز کوتاه است
امیدها و زندگیها
میوه مرگ میدهد هر روز درخت زندگیش
پشت دروازه ی این شهر
نگاشته شده
به دووزخ خوش آمدید !!!
***********************
ًضربان تاریک-12.30.2018