-
خسوف
جمعه 19 بهمنماه سال 1403 12:45
بعد از آن مرگ در میان شن ها در ژرفای گوشت تن زمین جایی که خاک بود سپردگان را , سرد آنجا تصمیم گیری مانند نبود که پدیدار می شوند اندیشه هایم گرد می آوردم , باید آنها را می شماردم همه چیز را تمام زنان را با خسوف گیسوانشان اندر آفتاب تاریکی از پس و تمام مردان گوژپشت را به اسارت بردگی در نان های غول آسا در سرزمینم , که...
-
سیب کال
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1403 20:23
چه احساسی داری ؟ وقتی به تو می گویند : “ آن موجودات عجیب با نیزه هایی که زیر میکروسکوپ های غول آسا با توان هزاران اسب بخار پشت سنگر هاشان در کشوری کال تازه تازه حریم کیهانی درخت سیب سرخ را کشف کرده اند آن تخم سیب نشینان هنوز مخالفانی در میان خود دارند که کمربند چرمین پوست سیب برایشان جهانی تخت است و نور را هنوز گوشت...
-
آن دخمه ی نیستی
شنبه 13 بهمنماه سال 1403 23:35
گفتم خانه ای نیست مرا گفتم اینجا را می گَردانم ماوایی از برای خویش گُور دخمه ای در حصار تاریکی بُق کرده در خویش از مرگ ریسه های کهن روز می آمد شب و می گرفت فرا روی می آمد روز و در می آمیخت با شب و می کرد افسون مرا گونه ای می بَرید گمان سبکی را آنگاه که بخواهید استحاله ی شب را یا باشید تنفس مستی مرگ چو بی تابی ابدی...
-
گل های کنده از ریشه ها
جمعه 12 بهمنماه سال 1403 02:10
به رنج گُل لمیده ام به سنگزار دمیده ام علف شدن به کوهسار به استخوان سینه ای هزار سال سنگی به گل شدن در انتظار هر چه بود جلبکی تا به جنگلی قدم شدن به پا به صبر به اَیوبم گذر گذشت به انسان لمیدنم به گُلها خیانتم گُلزاری که عطر آن ماسیده بر لرزش تنم به بوسه ای بر گلبرگهای پر از عطر آن گناهم کنار گُل نشستنم که خوشگذر تر...
-
پوسته
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1403 10:58
مرده ریگ دهر کشیده تا بی پایان شکافته چو اناری ,یاقوت فام زروانی بی تشریح پایانی بی مفهوم و تابوتها , آماده خواب درهیچ ماندگی ی بی نهایت ها من درون اولین تابوت را و قبل از آن زندگی را در مچالگی اندیشه ای سوخته چون کاغذ خاطراتی مطرود و مزبله در مجاورت پره های خرد کننده هر چیزی به چرخش باد با نابودی ورد یک جادوگرخیال هر...
-
رذالت
جمعه 28 دیماه سال 1403 18:44
قبل از خواندن این شعر چند نکته لازم است که بدانید . تضاد در شعر رویه ای است برای بیان مفاهیم ژرف و همچنین آرایه ای ادبی است . البته در زبان روزمره هم چنین است . چنین جملاتی هر روز بر زبان ما جاری می شود و جمله هایی با مفاهیم تضاد ساخته می شوند که معنی عکس دارند . مانند آنکه کودکی که زمین می خورد مادرش می گوید...
-
آغوش او
پنجشنبه 13 دیماه سال 1403 20:16
سنگ شده بود , آغوشهامان درخت مادر , درخت قفل در آغوش ها می رستیدیم و آنها می رستیدند و دیگر آن روز پایان , شده بود سیاه گذشته بود ,کار از کار نافه ای داشتیم , یگانه او که آمد می خواست , یک نفر را برد, ولی ما را نیز همانگونه که ما مبهوت- نمی خواست ما را رها کرد , بیاورد که آورد ,دوزخ را در آویزی بر گردن نیمه جانی که...
-
افسانه داد
جمعه 7 دیماه سال 1403 02:07
می زند بانگ, زنگوله ی گوری زیر این تل سیاه می زید مرده ای در حبس زیر لمس تندیس باد زندگی را بی هراس *** رخشان شه سوار شهر رسیده بر گهواره ی رامش به فرمان کیان با ارابه ی سیه اسبان چموش در رسیده دستور تصاحب به دستان دیان آدینه بند برلاله بان لاله های واژگون و سرخگون باغ بی صاحب ,به غصب حریم امن گلهای قشنگ روز دار و روز...
-
منظومه دریای بن بست
شنبه 5 آبانماه سال 1403 01:03
با درود بر خوانندگان و علاقمندان وبلاگ ضربان تاریک - منظومه بلند دریای بمبست که سالها بود در حال سرایش آن بودم اگر چه شعر نیمه بلند آن در وبلاگ به تاریخ : ۸" مرداد ۱۳۹۴ "منتشر شده بود . بعد از به پایان رسیدن سرایش آن در سوم آبان هزار و چهارصد و سه به وبلاگ ضربان تاریک در قسمت صفحات(به دلیل بلند بودن منظومه)...
-
قتل نخل
شنبه 21 مهرماه سال 1403 12:01
طاقت نداشت زل چشمانم قتل آن درخت را ظهرگاهان در آفتاب برخاک مذبح شد مکتب درس فرو غلطید و خزید زلزله از زیر تن سنگین "هنوز" بی خبر جاندارش شب توفان بود او روی زمین درمرگ آرزو می کرد بلندیهای بادگیر خویش را و مدرسه یا آن مکتب درس سکوت کرده بود در دست لکاته ای سیاه دل که سپیدی پوشیده بود به ترس کامی هبوط درخت...
-
برای گل هزار پیچ
جمعه 20 مهرماه سال 1403 00:52
سقوط کرده اند نورها از آسمان بر دریا شهر سوزانِ ستارگانِ کوچک می درخشاند درون خویش نور ،گداخته ی نیاز را در چشمان خواهش در ساحل خواست ها و جسدهای پوکه سنگ وار ، شناور بر آب پر از تراوش شورآب ها , ورم شده ، موج ها را انسان میان انسان , تنیده مانند کهکشان ها بر مسیرهای رگ - نورهای خویش یا دوباره بگویم مانند ریسمانهای...
-
یهودای کوچک
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1403 07:08
درد بزرگی است گشودن چشم در شوم محاق و ناگه! یافتن یهودایی در خویش گو بیگانه ای کرده جهد تقدیر را در خویش بیگانه, آیینه دیدن , نگریستن و زاده طنابی به پوست تن بر مدارِ دارِ اعدام و من هنوز سرگیجه ی نخستینم . ناگه , در بوسه ی نشسته ی مسیحا بر گونه ام زیر درختان شاهد زیر درختانِ خونین، زیتونِ جِتسیمانی که می درند اژدرانه...
-
آن گونه وش
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1403 23:35
دیدم درخشان وشی بودی در میان کهن دریاچه ای مطرود خورشید را نامت ,خواندم نبودی تو ماه دیدمت , دواندی انکار از کجا درخشان سان از کجا اینچنین ویرانگر زیبایی دنیا تو را دیدن , میان دریاچه ای , سنگین , ایستاده بر تخمه ی چشم زیبایی مسحور آورد پریشان خاطری , افسون گذر می کرد چگونه نور از میان تار و پود التماسهای حاجت مردم...
-
بادهای نیروانا
شنبه 17 شهریورماه سال 1403 22:13
پری بود , پرید پشت تجیرها , لای چین شالهای کشمیر , ارغوانی خندید شد رنگین کمانی, چشم هایش کمان زده بود لبخند گرد صورتش را, نگفته بود هنوز, کلمات نخ نشده در تسبیح دستانش ,مات من گم کرده بودم خویش را , قدمی روی ایوان , قدمی کنار دریا , قدمی کنار سفارلگرخمره های سرخ شراب سپیدی لباسش گرفته بود به من , آذرانه من را که دید...
-
مظال آتر
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1403 02:54
ندای محکمی از پشت تیررس مسخر کرده مشام ازدحام را نرمتنان - استخوان سیرتان- داندانه همتان - سوهان کشان به صفوف جولانگاه هنر - خزندگان - برده اند هجوی از هجوم در شکاف زمان-سوار محو مسیر دیگر شو! اینجا خبری که نیست هیچ برای خودنمایی رقص لکاته ای را قبل از تولد من تمرین می کنند برای رونمایی مارشملوهای خوشمزه ای که طعم...
-
بدون عنوان
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1403 01:35
می پرد بر دوشهایم خیال پروانه ای اسیر اکنون و من ایستاده ام بر مسیلی که می افکند زمان عکس طغیان خویش را. ******************************** رام دایمون - 10-شهریور -1403
-
مرده ریگ کیهانی
دوشنبه 22 مردادماه سال 1403 00:24
مرده ریگ کیهانی که از زایمان متورم اخگروش گیتی ما راست به ارث حرس ابد مرده ریگ سرد- کیهانی -پوستین رسته بر هسته ی اخگروشش فکنده ما راست حیات دیبا به چشمه های شکوه و شکوه افسوس فساد را که راه جشمان می رود بر این ریگ مرده ی کیهانی - مرگ به برگردان بر گردن خویش ************************************* رام دایمون - 22.5.1403...
-
بی عنوان
یکشنبه 21 مردادماه سال 1403 01:02
پندارم که راه مقدسی نمناک گریسته اندوه را پندارم که تو سنگی فتاده گل زار را در خویش ********* رامدایمون-21.5.1403
-
آدمیان
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1402 10:34
شاپرکهایی, یاقوت انباشته چشم در جهانی ترین جنگ سوم جویده اند جنازها را تا ژرفنای درونی ترین حفره های استخوان هاشان به یافتن درخشانترین جلال جهان چنین سرگین های مرصع فام فرینش های بطن خویش اند گوهری رخشان در تاج سر , نهان شمسه زده یشمها, بدرخشش و بعد قرابه ای نادیدنی ترینها را نهادن به نهان نشانه ای است به نامش معجزه...
-
وهم ایکاروس
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1402 01:46
وهم ایکاروس آن زمان می گشادم آسمان را در بالهای خویش وقتی می تراوید احساس بر شاهپران بالهایم لمحه های مهرانه ی او را ترسیدم ولی از دور فهمیدم بر خویش می خواند, اوی مرا دوست می دارد ابرهای سپیدش را بیند افکنده میان بالهای غزال من *** و من بودم بر پرتگاه جهانها لحظه ای حساس و تهی در رهایی سقوطی مخملین مور مور شدن لرزان...
-
منهیر خوبی ها
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1402 22:17
ستیغ کوهواره ای تنها گویی اندر میان تازیانه ارواح می کوبد موج ها را بر زورقی تنها ای توفون منم منهیر خوبی ها زندگانی است بر گوژ موج هایت گوش کن *** تیرگی را در اقیانوس اقیانوس را در گرد بادی و گرد آبی گرد آبی در بارانی که می بارد در آن زورق زندگی گوش کن *** می شنوی آن راه را راسخانه دلی دارم دریایش دریای نورانی هفت را...
-
در محاق هورشید
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1402 01:47
شمش خطاب می کند : در گذر نصر خون در افق ,می کند قیام می کشد زنده آه و کشته سور *** شمس خط می زند آب را سراب شن دشت تفته خو مار می زند هلال و نیش می زند به خود, عقرب سیاه و مرد دفن سن باد می شوند *** شید, آشیانه آتشی ستونها سیاه بر زغال رحمت سپیدار هوم در برسمی و موبدی به شید تاج و رقص را مغ بچه ای پی شراره ای می کند...
-
منظومه همراز
شنبه 11 شهریورماه سال 1402 10:56
تیک تاک ساعت دیواری خبر میدهد بازگشت تو را هر دم فکر میکرد کلبه ی خالی به انگشتان کوچک پایت در روفرشی های ترمه ی ژولیده خواب فکر میکردند ,پرده های مخمل خانه به لباس مخملین سرخ رنگت ,حین خواب آن درختان بلور پشت پنجره به یادت هست؟ وقتی می آمدی شاخه هاشان را بلرزاندند با بارهای گران چون سنگ سیب الماسها بودند در دستان...
-
دنیایی نو
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1402 02:44
بر آوارم که قدم میگذارم متروک میشوم در خویش نگون بخت خشکسالیانی به پیش از فرو افتادن آینه ی تقدیر بر سنگ لاخه های صبر می رسم بر استبداد استمداد فرو ریخته ام بر سازه های زندگانی خویش بی تردید ترکها دوانده, مویین تارهایی به زیر خرابه های تشویش, فرو ریزان به هر گاهی , به هر گامی شکست هایی, برنده, تیز تنی لرزان و تب ارزان...
-
گوری است به شمع مهتاب
شنبه 4 شهریورماه سال 1402 01:00
ندیدم تو را هرگز مخفی شده در ترک دیواره ی تردید یک لبخند گوری است به شمع مهتاب که به شب می ماند هرز است زمان در خویش در دامان بصیرتها نمیبینم تو را در خویش در کف آلوده دریای ماتم ها لحظه هایی آنسو آنسو تر می خواند حقیقت رازها را از روی چرک نوشته های یک اندوه خاموش خواهد بود ما را ای نهفتگان - آری نمیبینم تو را مادون...
-
ایزد رجم
سهشنبه 31 مردادماه سال 1402 00:31
دنیا دار مکافات است غره مشو جانا که من آن ایزد رجمم بسان رعد می تازم به رحمانم اگر روزی تو را دادم به روز خشم ستانم آن نفسهای تو را هر دم به مهرانه بسازم روزگاران را نه آن سان خیل دشمنی هایت اگر با زبان مارگونت زهر میپاشی به فکر نیش های اژدرمار افعی من باش **************************************** رام دایمون (ضربان...
-
ثعلب
سهشنبه 24 مردادماه سال 1402 01:15
ما در تمتع از شرابش انگور دانه ها را در زرین خمره ها فکندیم مسکر شراب نابی در می خواب ها فکندیم آب را شراب مسیحا در قدح های عارفان گمورا لبا لب می فکندیم آه ای تمتع گرفتگان اسراع (بی باک) ما بر انگورهایش نورها گرفتیم یا بر سلوکش ای خاک - راه هلاکت می گرفتیم هان دل - ضمیر بی ترس گوی نسب از می ها - گوی از هرم (هورم)...
-
در سرزمین دریا
یکشنبه 22 مردادماه سال 1402 01:47
این روزها همه چیز به گور میریزد گوری کنده به پنجه ها در سرزمین هیرکانا خویشتنی در انتهای بافته های تاریکی شتر زنگی ها مارهای شکم باز و خود بر مرگ افکنده به شکار و موجهای دریا تا لبه ها پذیرا می شود گور پیش می آید میزند لب به لب میپاشد بر سپید ی تن خویشتن جسدهای آینده را من هنوز در سکوت پیش می روم به پیش همه جا بالا...
-
تفاله
دوشنبه 26 تیرماه سال 1402 11:33
استحاله ی نیستی است، این زمین رودها-کشتارگاه مهاجران دریاها -ورطه نابودی دره ها -نه به شینوت ها منتهی به پل های منفجرشونده دشتهای مین به قصد کشتار، فراموش شده به مقصود زیبایی کو ؟ آن دشتهای سرسبز ،دختران مراتع و مردان دشت ها و مالانشان به چَرا و آنگاه تو ای خودخوانده ی خود خواه با دیوارهای بِتونی بلند بر چهر دخت زمین...
-
عشق های اندود به خون سرخ
یکشنبه 18 تیرماه سال 1402 20:10
تو چرا از من نیستی خاک که سترده تبارت بر جای جای کیهان تو چرا فراق را غایت خویش کرده ای و من تو را به باور اندوه آغشته ام ای دل های زمینی ای عشق های اندود به خون سرخ در جریان رگها من و گردهای ستارگان و ستارگان همچون غبار سوزان همچون نوترینوهای ویران متروک وار از همه چیز گذشته ایم چرا باور مرگ میکنی ای غبار سلوک که ره...