ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
مرا بر بالهای خیال نیندیشید
که قدمهایم را برپلکهای لرزان ابرهای اندیشه گذارده ام
به سرودهای پایان بها ندهید
که هنووز ستارگان گمنامی - راویان داستانهای بی پایانند
متزلزلان -در تقدیرنیکوویی انسانها
در سحرهای دگرگونی - زمزمه می کنند
لرزان لب
در دل شبهای سیمان شده ی سخت
همچو لنزهای خیال در چشمانم
داستان آواره ای وا مانده بر بی انتها ترین مصیبتهای بی حرمت
و ملال خردی که دارد
زرد شده درپاییز دستانش
و تکفیری که بر استخوتنهایش در چشمهای دیگران میروید
تا شودقربانی آن آبی بی رنگ و ریا
قربانی شهری در دشتهایی تاریک
که به مرگ هر نور و به مرگ هرآگاهی
جان میگیرد
سیاه و تیره و زشت است و هنوز
باز می گردد از وجدانهای تیره
تا شود دیوانه ای بی منطق
در این دشتهای سیاه آلوده
ودگر بار
همچو لنزهای خیالات در چشمانم
بی تقدیر و بزک کرده به رنگی آبی
میبیند وجدانها - آن رنگ را
که می ساختند در آن دشت
سکوتی به بلندای برج بابل
******************************
ضربان تاریک
آغاز
گرگ و میش سحر بود
آنگاه که در کلیسای درونت
شمعها را روشن می کردم
گیسوان خواب را در پرتوی درخشان مسیحای وهم دروونت شانه می کردم
قدم بر می داشتم بر سنگفرشهای ویران اندیشگاهت
که از هزارها- بر جلجتا- بر جای ایستاده است
کهن
همچو حضورت در سفیر خلقت نور
افراشته بر ستونهای ستبر
و سست از ترکهای ژرف اندیشگاه ام
طاقهای پیچ در پیچ کلیسای درونت
بر فراز چشمانم
و در برابرم پنجره هایی بلند بر پاداشته است
مخلوقی از نور الهیت بی پایان تو
****************************
ضربان تاریک
می تازد بر جهان
شمشیرخاطرات زمین
بارها و بارها
با شتاب و بی پروا
پاره می شود سینه ی زمین
چگونه می توان سخن
گفت
چگونه می باید نگاشت
چگونه می باید سرایید شعر استکبار را
سیب حماقت درگلوی کیست؟
بیاندیشید ,انجیر را با انجیل
تا در نادیده های خرد با هم باشیم
سبک ها
رابطان خداوندند با زمین
موسیقی
قلب آدمی است در اندیشگاهش
ارتباط با اوهامی بارور
هیچ باوری
هیچگاه به حقیقت نمیرسد
هر چه باشد
جهانی در تلاش احیای آن
و مرگ آرامش چون شتری نشخوار میکند به انتظار
پشت در خانه اش
**************
ضربان تاریک
ایروان.ارمنستان