ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

بهار

 

پس از گاهی

آغاز خواهد شد

بهار

آن بی بدائتی که قاتل طبیعت را کشت

و بر زیر گامهایش سبز خواهد دوید

و بر یکی از چهار دیوار 

زندگی را نقش سبزینه ها خواهد کرد

و جسد خالی ازخون زمستان را پر از جلبکها

چرخ گیتی را شتابانتر

و نوسان زندگی را شورتر

او

پس از گاهی

آغاز خواهد شد

*********************************************************

 ضربان تاریک



مردم شب

مردم شب

مه گین و تاریک

لبالب سرشار از احساسات نامشروع لذت بخش

درحاشیه بیهوده خواب 

مست از می نیاز

و زحمت بیهوده بر خاک سیاه

بی نیاز از احساسات محاسبه گر

کابوسهاشان در لفافه دردها و زجرها و مصیبتهای سرکوب شده ی روز

در استیصال بازگشتی

به احاطه ی توده های آهنین قابهای روزمرگی

با کالبدی سنگین از ترشحات و منزجر از بودن نیاز

آرزوی رهایی می کنند از خویشتن

..............................................................

ضربان تاریک  -  ۹.۳.۲۰۰۹         



هراس

 
شکنج سپید واره ی
گمگشته عاشقی

                به عشق ناب و سپس سراب کاذبی

با روباهی هزار دم
در مالزارهای  زندگی
فسرده از شراره های آیه گون پرورش
با دانش افسون خواب  و مهر ناب

در احتضار به بقا راهی گشوده ام

می دانم

خسته راهی هستی از بزرگ مردان کوه نور
با جنسیتی بیگانه ازبستر زمین
هستی و نیستی

هردو ریشه های آشوب جاودانگی

بیماری گریخته زآن ویروس اخلاق فرمایشی خلق
باز گشتی کمانه کرده از روزگاری علیل

پناهنده ی راه تنهایی حفره صخره های پرورنده ی گرد

مصلوب نیازی ناما نوس

به تارک ترکدار لحظه ها

در پیکرت توازنی پر ازیقین

 به شور هوس به ثانیه ها

جاویدان آرامشی کنون

فراز زیبایی پیچیده

سکوت لحظه ها است

دردی لذیذ رامشی در بیتوته ی بلا است

در مغازله با خاکی تنت
 و بهاری نوین که فرا میرسد از رضای فکورانه ی سرت
ازتو یادی  خواهد ماند

بر کتاب شعر تنهایی بیغوله های عدن

از چیستی پیوند رسته ات با  خلاء اندیشه های خاک

آن سان که زمین ناگه شکوفه می دمد درختی به راه قیام جنگل است

 گذشتی از دروازه های اندیشه ی درخت

بوی طراوتت به مشامم هدایت است
 شیدایی است
حس خواب زمین

قالی بیفکن و عشق را مقاله کن

که گوش باز دروازه ی شکفتن غنچه های ناشکوفه است

***

شب وماه و ستارگان نورانی

همه در بادیه درخشانند
در وهله نخست خلوص زمین
من آرزوی کمی دارم

 تا که پیچد بر رخام تنش

شکوگاه لذت

نریزد خیال درنگ

خاک اقلیم نشود پر  از خیالی هفت رنگ

برجستان بلند جن زدگان

نشود ستونی میان آسمان و زمین

رعد بیفکند به ستاره صبح

سروش خفته ماند تا غروب کفر

می بینند ستارگان نا محسوس تفال
خوابگاه و وعده گاه خالی آنکه بخفت

حس به زندان دیو ها فتاده است

می گذرد از فراز آفاق هان نشانه اش

انسداد در کز کرده گوشه آگاهیش ببین

من رهروی بی خون و سالکم

راه غریبانه زندگی است

مناسک سوزاندم  در روان آتش شوق
سالهاست  می دانم

خا کسترش شمیم غنچه گلهای راه او است

می دانم

طریقی است خالی از آفریده عشق

تنی جام نیاز

و دستانی حواله ی عشق
درکشان سخت و چرخش دوش
بی پرده حکمت یزدان میزند و انگ سرشت
شاها دل ما که سرد است فضای او

خوابگاهش تاریک و گرماده قندیل نور کام او

حاشا که دلیر میطلبد دیدن کمال شرار او

ملال بگیرد آنی به پرده چو آتش آتشگهی که به کفر

چوب نارس به دهانش فتاده بی پنام درشت

روزی می گذرم از کوره راه خانه تو

فرا خواهد خواند تو را

هر چه آتش است گداز که تفته ی توف

عاشقانه مسیر سرودن اشعار شعر تو است
کاش رسد آن روز

چشمان سیر تو نظاره کند خواب گاه گرسنگان آتشش

ودر آن تندیس مهلک نیاز
گداخته شیشه ای تندیس وار

آرمیده بیند به مرکز سکوت

جوانه ای گداخته در حسرت تنور  

*******************************                           

  ضربان تاریک  19.2.2009