ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

مهر- نسک

به نخستین گام زمستان

فرو شد فروزان

..................فرووغزاده

از میانگاه آشوب

.......... به سوی  زندگی !!!

چو  جان مرده ای به خاک

...............به رسم زندگان

گویی - شکسته آسمان

چو سترگ آینه ای به دشت

رقص نور رخشان و رخش تیز

..........از میان ابر پاره های تیره ی  ستیز

نشستند رخشانه ها به تاج او

.............به رسم درخشان فررنام او 

 برون نهاد پای 

از آن غلیظ غیظ  قیرغار بد سرشت

حفره ای جهانی ز دام اسفلی

...................به دامن  گیژ مادر سرنوشت یاوگان !! 

 مهر - کودک زمان

شد برون  ز ژرفگاه  تار اهرمن

گذشت ز نیستی در پسای  زایشش

................و غارقیر

چه آتشین چنگها می کشید

درون زهدان سیاه خویش

 به نقشه ها ی شوم شر

خطوط درهمی به غیظ دل

به زایش ستایشی

به آتشی

به تابشی

به نور مهر جاودان !

***

یلدا

 نخستین رسالتش

 شکستن طلسم حصر نوور و رنگین کمان بود

از میان قندیلها ی یخ کرشم 

به نیروی بی همتای پرواز

او بر گرده ی رنگین کمان سوار شد

..........................پرید تا سر((شتا))!

نخستین نوور زادبود

........................ره یافته 

برسرزمین  ابرهای فتنه گر

زمستان نشسته بود

در میان کاخ خویش

 که با سلاح زمهریرربوده شده ی  خویش

...............کشته می شود

به دست مهر

برسپید اورنگ  برفین خویش   

و خونش روان و سرخ

جوی می شود تا به سرزمین بهاران !

با شکست آن طلسم سرد

و رویش یک درخت  انار خونین پاییزی

با شکافته انارهای دانه فشان سرخ !

به خیره کردن چشمهای آشوب شووم  !

برای نجات جهان نوور در برابر هجوم یخستان سرد تار !

در دهانه ی غار نیستیها ی نا به کار

تا ابد اهرمن محکوم شد

به نگریستن به هزار چشم سرخگون

.......................در دل  انار نابکار !!!!!!

*********************************

ضربان تاریک -رامبد .ع.ف

به پاس داشت یلدای بزرگ (مهر نووران زاییده از دل تاریکی )

**********************************

فررنام : نامی که دارای فرر جاودان است .

گیژ:گیج

شتا : زمستان

مهر: نام اصیل یلدا .انسان گوونه ای(مرد) از نوور  که از دل تاریکی زاده می شود

گاه پیامبر قبل از زرتشت نیز نامیده شده است .به نام او آیینی به این نام نیز خوانده میشود

که مناسک خود را داشته استو مشرف شدن به آن دارای مراتبیست

و تا ژرفای اروپای نیز نفوذ کرده است

و به هنوز به صورت یک آیین راز آمیز طرفداران بسیاری در سراسر جهان دارد.


خدای چیزهای کوچک


همیشه رها بود از بار برف سنگین

....................و میوه ای می آویخت

از شاخساران خویش به عشق کودکیم

درخت سیب گلاب کوچک

در دل زمهریر !

میوه اش چو واقعیتی نمودار میشد

از میان نا باوری چشمانم

که برایم بی انتها خوشی بود

از شادیهای بند انگشتانه ی  فروزانی که می جهیدند

...........................................بر انگیزه هایم

...................................به تفاخر جوهرهشان

در دستان موجودی ریزنقش

که خدای پناهنده ی چیزهای کوچک بود

به زیر ریشه های تناور درخت سیب گلاب!

روزی در باغ باران زده ی نمناک

به زیر درخت بید پریشان

با هدیه دادن یک سیب گلاب کوچک هفت رنگ !

داستانش را آرام- زمزمه کرد

و گفت:

((ننه)) از هیاهویمان مشوش شده بود!

نه صد و نود و نه هزار و نه صد و نود و نه

...................خدای کوچک زندانی !

..................به اسارت نشسته بر زانوی

دست بسته و چشم دوخته

خون و اشک را با هم میگریستند

در برابر مادر شکنجه های عالم سووز !

خون و اشکشان بود

.....................رها

 خیال

طرح  میزد از ترسهای ابدیشان

بر شکافها و ترکهای خشکسالی

و زمین تشنه

می بلعید این خونآب را با ولع!

آنگاه بازتر دهان میشکافت از تصویر رنجها!

و بدل می شد به دره های ژرف سقوط برای نا امیدیشان !

مادر

دو دست استخوانیش را بر چشمهای خسته گذارده بود

لبان سیاهش باژ گویان

آرامش را دما دم فرا می خواند 

بعد از هبوط کودکانش - خوشحال بود -گویی!!!!

نه صد و نود و نه هزار و نه صد و نود و نه خدای کوچک اسیر !

و یک میلیون الهه ی  گیس آشفته ی تن سوخته !

همه راهی دنیای خواب آلودفرامووشی !

به زیر دامن ننه ی آفریننده!

به ژرفای تاریکی چین و چروک خورده ی مخملین دامنش !

که در آن سراب بازگشت

دوخته شده بود

چو دامی

برگهواره ی پاهایش

که باز میگشت به نیستیهای آشنا

آرام - درخشان - سیاه !

مزین به ابدیتی خیره کننده

و لالایی شبانه اش برای خوابهای آنان

 آفریدن جنگها و آژیر و  ریزش بمبهای ریز و درشت  بود

در رویاهایشان در جهانی که از آن به اسارت گرفته شده بودند !

و ننه بر حلقوم  تمام کودکان زمین که بدون خدایانشان مانده بودند

................................................................................لم داد  !

و خس خس نکردن یک گلو بود که او را با خبرکرد !

از فرار آخرین خدای  چیزهای کوچک

 به زیر ریشهای درخت سیب گلاب

........................در خانه ی ما  !

ولی می دانست ریشه های درخت

........................جایگاه خدایان کوچک نیست

آنان برای آفرینش شادیهای کوچکشان

....................................قلبها را نیاز داشتند

.........................................عشق داشتنها را

و او خواهد مرد به زیر تناور ریشه های تاریکیهای نمور

اما او نیز با یک سیب خانه اش را یافت!

و داستانش را شاعرانه

برای همگان از نوک انگشتان انسانی

که با چیزهای کوچک

در بزرگسالی نیز خوشحال بود

..............................نگاشت

برای آنان که با بیقراری گمشده یشان

.............................بزرگ می شدند و می مردند !!!!!!!!!!!!

********************************************************

ضربان تاریک -رامبد.ع.ف- 5.9.1394

*********************************************************

((خدای چیزهای کوچک)) : رومانی نوشته آروانداتی روی  فقط ترکیب در شعر استفاده شده است .

باژ: دعای آرام زیر لب

ننه : ننه یا ننی یا نانا از اولین خدایان آریایی

از  این خدا مادر در کتیبه ی سر پل ذهاب که قدمتی 5000 ساله دارد نام برده شده است .

روایت داستانی شعر پرداخته شده است .





پرنیان فیلسوفانه !

در خیال من

آسمان پرواز میکند

و کلاغ نه بر غریزه ی خویش

بر دووش آن لمیده است

و خورشید

زرد دانه ای درخشان است

..................که بر منقار گرفته است !!!

**********************************************

ضربان تاریک-(رامبد.ع.ف)29 -آذر - 1394