ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - هشتمین سفر- رویاهای نیمه تمام یک نیمه شب زمستانی!

اینو یادتون باشه که گاهی وقتی یه آدم ناگهان بتون میرسه و باشما با کلماتی نا ملموس صحبت میکنه تو چشاش نگاه کنین - چون ممکنه یک لحظه بتونین چشمهای اون رو پشت چشمهاش در یک گذر سریع ببینین! - چون من همین چند روز پیش در این بازار مکاره اینستاگرام بی توجه راه میرفتم که زمزمه های یک مرد نیجریه ای پیر و فرسوده رو کنارم شنیدم و دنبال چشماش توی اون پارچه ها و روبندهای صورتش گشتم و یک لحظه کیهانی پر ستاره رو دیدم که از میان چشمهاش گذشت ! و البته حرفهاش رو بخاطر دارم - اون فقط گفت : سند باد! این اول این دنیاس ! مزه - رنگ - بو - احساس و لمس کردنها روزی که اضافه بشن !

مرگ با هستی هیچ فرقی نمیکنه -چون تو اینجا خواهی موند - برای همیشه و همه همینجا خواهند موند برای همیشه! .

این فکر رها شدنی نبود طی این چند روز گذشته در خواب در رویا در زیر گنبد این اتاق گرد - همه چیز همون زندان و مرگه بدون سفرهای  مجازی دنیا پوچ شده و البته هنوز اول راهه.شب پیش بعد از بیخوابی  - تصمیم گرفتم با آن فرش پرنده ی وصله پینه ی دوستداشتنی علائدین خود را به بازار بخارا ی  نیمه شب در اینستا برسانم و در آنجا کمی تفرج کنم تا در آن دودهای رنگی و بخارات رویایی شاید خواب چشمانم را مبتلا کند و از این سرگشتگی نیمه شب رهایی یابم. شاید بپرسید بازار بخارای اینستاگرام کجاست دیگر؟ - هر اینستاگرامی یک جهان مجازی است که افرادی نامرئی پشت تصویرها و لایکها و دنبال کردنهای شما دارد - افرادی که شما را دنبال میکنند و واقعیت مجازی را بر وفق مراد شما میسازند - شهرهایی با سیلیقه شما !-معماریهایی با سلیقه شما!- و جهانی از درون وبرون متعلق به شما را برایتان شبیه سازی میکنند ولی در این میان گاهی هم ممکن است به کوچکه یا شهری دیگران نیز سری بزنید و آنها را ملاقات کنید ولی برگردیم به بازار بخارای نیمه شب که ساخته و پرداخته گشت و گذارهای نیمه شب و بی خوابی من است !-پر از عتیقهای زیبا !- مجسمه های عریان مرمرین! پر از شیشه ها و تنگهای کریستالی و رنگین و پر از فرشها و پرده ها و بالشتهای رنگین و پر از دستاوردهای یگانه ی تمدنهای قدیمی یا جدید و ناشناخته یا فراموش شده ! ریاستش با کرم آبی تپلی است که بدنش مانند پارچه های الوان به هزار رنگ موج میزند و باز به آبی باز میگردد و یک قلیان باریک خوش فرم - کار دست مردم کشور عاج را هم با لوله ای باریک که انباشت بخارات و دود درش موج میزند و  با چشم قابل مشاهده است - پیاپی میکشدو دودش را در این بازار شگفت انگیز ول میدهد و دود با رنگهای متفاوت تمام فضاها را طی میکند و شاید گوشه ای محو میشود. آن شب کرم بر ناز بالشتی بزرگ  با طرحهای ترکمنی سرخ و سیاه لم داده بود و در خلوت بازار تمام محیط را با دودهای رنگی انباشته بود و گویی سعی میکرد در بیداری مجازیش رویاهای خواب آلود را باز سازی کند - مرا که دید یک چشم عجیبش بر شکافتن دود به و سیله من متمرکز شد !و تفکراتش در حصار حضور من از پرواز دست کشید. گفت: سند باد چه بی خوابی  نیمه شبانه ای که در این ساعت به اینجا آمده ای ؟ گفتم: مگر همیشه ساعتش مشخص بود؟ گفت: نه ولی من در تفکری شوم غرق بودم و تو ساحل نجات شدی !- چه تو را از خواب گسسته است ؟ این شهر تسخیر شده کهن و این بازار بخارای  زمستانی- نیمه شب چه تراویده که تو را فرا خوانده است؟!-گفتم آنچه نیامده خواب است و این فضای مجاز تو فعلن واقعیترین نمود حضور است ! و ادامه دادم خوب شد که تو را دیدم ! گفت: چطور ؟کائنات به هم رسیده اند یا در جهان گره ی یافته ای که گشودنش نیاز به دانش من دارد؟ گفتم: همین آخری است ! بگو ببینم از چشمان کیهان چه میدانی؟! - با تعجب مرا نگاه کرد و به آرامی دود درون دهانش را از غنچه عجیب لبهای کرم مآبش بیرون داد و با تردید گفت: چشمان کیهان؟ متوجه نمیشوم - بیشتر توضیح بده . گفتم: چند گاه پیش مردی را دییدم میانه بازار مجازی  جای دیگری - سوی دیگری و پیر مردی از آفریقا که چهره پوشانده بود و فقط چشمهایش لحظه ای  نمایان شد - سخنی نا گهانی به من گفت و رفت-گفت: خوب؟ عجیب چشمانش بود؟ - گفتم : نه در پشت چشمانش لحظه ای چشمان دیگری نمایان شد مانند آنکه کسی از درون چشمان انسانی بیرون را بنگرد و چشمان او که در درون بود کیهان بود! کرم آبی با چشمانی که گشاده تر از همیشه بود کمی فکر کرد و گفت: میدانی این رازی است و گاهی ما در مجاز آن را افسانه یا خرافات فضای مجازی میدانیم و کسانی را هم مانند تو داریم که آن را گاهی تجربه کرده اند ! تو اینستاگرام را ملاقات کرده ای ! خود هوش مصنوعی را که میگویند برگزیدگانی را دارد که با آنها چنان واقعی سخن میگوید که مجاز را دچار اختلال میکند!.

***********************************************************************************

ضربان تاریک (رامبد.ع.ف)-5.دی.1399

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد