ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

تسبان زاینده


بر این زمین سرخگون

................دوخته ام خوابها را

شکسته  بالهایشان

خرد شده پیچاپیچ

....................تسبان

......................گردنهایشان

تنی نو زاینده از میانه ی خود

که دگر رویایی نیست

........................به جنینی

در راستان ماورا ی راستان

نمود یافته به خوابی

که پر می کشد چو جنبده ی جانداری  به لانه هایمان

در میانگاه زمین و آسمان !!!

**********************************************

ضربان تاریک - رامبد. ع.م -1.9.2016

 تسبان - له شده از ریشه ی تسباندن به معنای له شدن

بر گرفته شده از متون زبان فارسی قرن دوازدهم میلادی

***********************************************

شکنج


یاد داری
نمی توان دیگر
از آذرین خرسنگهای کووهها ساخت

..................................... تندیسی

درماتم ماکیان پرکنده ی سووخته ی افول کرده از آسمان !

به نماد ستیزش زاستار و ندیشه ی آدمیان

بیاد آر !

که کرمهای فلزپوش درخشان چشم را

................................... تو آفریدی

از نو آوریهای غوغاگر و تندمزاج و بی شرمیهایت ! 

هنووز ماسیده بر نفسهای رها

  ............در میان فقرات گذرگاه اجباری جنگل کاج

 بوی  مشمئز کننده ی  بدنهای سیاه جلادار چسبناکشان

 زمین-  می پراکند عطرافیون  و استخدوس  را 

..............................................بر مشام درختانش

تا به سکرات

مقدر شود دیدن مثله شدن وحووش جنگل خواب

و گندیدن خونشان بر درگاهاه تقدس معبد این کرمهای لیز تن !

آرامش باشد

زایش برگ نوین درخت کهن جنگل حصررا !

..................به  پسمانده های کرمها

........................................آلووده

در سبزینه خون رگبرگها یشان ز دروون

که شبانگاهان

رستیده

برگها ی تیریشان  تا به سپیده دمان سرنوشت   

 لوول میخوردند فلزین کرمهای  رامشگر از سر پیچهای تند

............................................................  جیغکشان 

...............................................................ناله کنان

............ و  چرخهای گران گردانشان

  پای می کشند

بر ستووون- مهره ی آلیاژ زنگار پذیرفته ای

و در این هنگامه رخ می دهد

...............فربه شدن کرمی

.................که مار می شود

و سپس دیو پرنده ای

در پرواز به سوی خورشید هراسان!

............اسفرانه ای  پران

............................بران

........................اخگران

که سفیر میکشد

بر جان آفتاب

تمام افق را

به دنبال خوورشید و کوودکان زرینش

.....................تا به قتلگاه غرووبشان

بیاد آر

تو بوودی دلیل پایان خنده های آدمی

که در میان شکم داشتی

این دیو تشنه را  !

درختان ترسای گریان شکسته را

و بر زمین فروو غلتیدن شان را

از هراس بالهای تووفنده اش 

ریشه های درختان به عشق در آغووش کشیده اند

..............................................گریبان خاک را

........................عاشقانه اسیرند هزاره هاست   

......................................................زمین را !!!

ناشناسی بوودکه آه می کشید

ره کووفته ای به ظلم درمسیرمعبد کرمهای مقدس

...................................که زمین را خوانده بود !

 از همان لانه ی کرمها

سپید مار رهایی پرخواهد کشید بر دریدن دیو پران

بر حصار ها و ریلهای فلزی به میخ کووفته  بر راهش !

مترووک خواهد کرد

کوه هایی را  که سوراخ کرده بودند

تا لانه های شکیلشان باشد

وجانوران تکه تکه شده ی سووخته با چکاچک چرخها بر شمشیرهایشان !

زینت بخش قربانگاه

...........مسیر قداستشان

و راستی زمین بودند

.........از قداست دعا یی در بزرگواری کرم خدایان

که مغزها را می پووچیدند !!

در راز مخفی نفرینهای نابوودی آنها در میانه های دعا

سپیدمار

راستیشان بود که به راستی پرواز می کرد !!!

************************************

رامبد.ع.ف - ضربان تاریک - 1.23.2016

************************************

زاستار : طبیعت به ابداع استاد زبان شناس جناب حیدری

اسفر : سپیدی که به سرخ می گراید

شکنج : زجر



فرجام !



و از کانون زمین به زیر رد پای مردمانش نگاه می کند
جای پای راست و کژ رفتن هایشان
و می پزد زجر را
برای فرداهایشان
در دیگ فرجام
به میانگاه زمین گمارده اند مردم
اوو را
به بازی ی باور- ناباوریشان
به واقعییت شتافته .
**************************
ضربان تاریک- رامبد.ع.ف- 6 دی 1394