ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

بلا گردان زجرها

نگاره های اتفاق 

داستان مینویسد برایمان

داستان

کودکی آغشته به بازی و شادمانیست

تشنه - پی چشمه ای پاک

به گووشه ای تاریک پناه برده است

ازجنگل میلیاردها بار تکرار

آب هلاکت

حیله ی هیولایست در پوست دوستی 

***

چشمانی که در مستی روزمرگی مرگ

رنجها و گریه های کروی شده بی داد گری

را سرچشمه محنتهای خویش یافته است

میبینند

داد-اینجا فرو رفته است

در غرب فراز شده است

جهان متوازن نیست

بی داد شده است

گاهی این کره ی گرد خمیری

ورز میخورد

ولی ما هرگز فراز نخواهیم بود

شده ایم خدای حفره ها

قاتلان از ما فرار میکنند

از تناب دارها محراب عبادت میسازند

آنسووی دنیا که جهان فراز میشود

قاتلان

تجزیه میشوند و روانشان کود میشود

بر درختی که بر بلندای داد بیفزاید

ما فرو میرویم به کاسبی دعا

در محراب اعدام 

تنها کسی که خشنود است

عزرائیل انتقام گیریست

تپنده در دلهای نفرت

مغز دهل میزند

راحت گریخته است

انگل شرارت  از روان میزبان

درگرهه نگشوده

از گریه های میلیونها کودک قربانی زجردیده از خلقت سیب  !!!

**********************************

ضربان تاریک - به یادمان حادثه قتل آتنا اصلانی کوچک این شعر را سراییدم

در تاریخ  -7.19.2017


مغیلان

رسید فرمان

معبدتان را با افزارهای آهنین مسازید

جان  بود و دل و تمام ابزارهای عشق

برای بنا

خوراک کردیم خارهای مغیلان را

بر کرمهای شامیر

راه گشا بوده اند همیشه 

دیوان و غولان

در تاریکیشان

ستونهای استوار پیام آوران 

رازهایی که مهر شده میمیرند در فراموشی

ولی شاعری دیوانه

که شکسته گووشه ای است  از کاسه محفل

هرگز پیدا نخواهد شد

ستایشگاه

نیز نابود خواهد شد

کرمها از زمین میروند

و من وتو میمانیم

حجمی از تاریخ نا پاک و  دروغ

با راستیهایی پر از خارهای ناپیدای مغیلان جهل ساز !!!

********************************************

ضربان تاریک-7.11.2017-20 .تیر.1396

کرمهای شامیر: به سلیمان نبی چون امرالهی  شده بود که در ساختن معبد مقدس از هیچ ابزرا فلزی استفاده نکند

او از کرمهایی به نام شامیر استفاده کرد که بر سنگها راه که میرفتند سنگها باز میشد و میشکافت .منبع تلمود

خار مغیلان: خار شتر - مغیلان یا امغیلان به معنای مادر غولان نیز هست .


پیمان

من و اندوه

در پی تو

در سفربا طوفانها

 نیستی را دم و هستی را باز دمیده ایم

امید را یافته بودیم

آن شبانی که تو را نا گه

زیر تنها خشکیده درخت وادی یافته بود

 تمام درد دلهایش را

 به گووش خدا زمزمه کرد

به اسارت گرفتیم

کلمات را

بستیم بر تختی سوار بر دوشهای حیوت  

تاختیم

رام نشده

با خمارچشم طوفانی

رستاخیز ساختیم در سفلای کویر

 گذران  از شهر دل دادگان فراری

 آنجا که نذورات کشته شده

خشک میشود

سرگینها و مردا رجانداری برآاتش ذغال

دود میشود

من همان دم دو خورشیدمیشوم 

 یکی شمش اندوه که در طوفان فراموش شدگیم خفته است

 دیگری  شراره ی سوزان آرزو

که دل کنکاشگران ستایشگاه نیاز را بر انگیخته است 

جان داده ی من

غمگینم و ندانم

تو کدامینم را می خواهی ؟

بچرخان - مرا

که تندر شده ام بر توفان

چشم به اندوه آبستن

در نیمه ی خفته ی  فصلهای سراب 

کیستی را جستجو میکنم

تو هستی مرا

بی پروا ساز مرا

در بیهودگی این تلاش

بیدار ساز مرا !!!!

********************

حیوت: فرشتگانی که تخت الهی  بر دوشهایشان بود به گفته حزقیال نبی . منبع تلمود

ضربان تاریک .18 تیر1396-7.92017