ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

آدمیان


شاپرکهایی, یاقوت انباشته چشم 

در جهانی ترین جنگ سوم

جویده اند جنازها را

تا ژرفنای درونی ترین حفره های استخوان هاشان

به یافتن درخشانترین جلال جهان

چنین سرگین های مرصع فام

فرینش های بطن خویش اند

گوهری رخشان

در تاج سر , نهان

شمسه زده یشمها, بدرخشش

و بعد قرابه ای

نادیدنی ترینها را نهادن به نهان

نشانه ای است به نامش

معجزه ای به کامشان , بطریهای کوچک کوکا کولا را

همراه کوتاه دامن های خشتک نما!

گویم برایتان به رخست

واژگان جابجا شده اند ,  لرز خیمه زده بر دستانم

جولانی خزنده,  زلزله ای روی زمین

لغزنده به سوراخهایی

حفر در چرخ بازیگر فرشتگان بال سوخته

لرزاند و القائی پراکند

اولین است ,پرواز 

 نمود شدن از رها تر

در خویش جهیده, از میانگاه تسراکت , شبیه گاری مطلا

هوشیدری با هورشیدی تاج بازی

گوش زمزمه ای, گرفته است نشان من را

بی امان نیروی او است,خیمه های لرزه بر سرم

سوزان دریا و آتشین بادها و آن همنشینی نزدیک را

تحمل کردن ,نیست بر جانم

فنا شدگان است,کار را

تنوره در خویش ,نور خوارگی را

داستان سرایند چه ها , چه سود ناباوران را ,خیال را

و خیال گلی است از گلهای بهشت

سیاه در آمال بئاتریس جنت نشین

گل ,زمستان می پوشد خواب

خانه خراب میشود ,زیر هجمه ها

زمزه های هندسی دانه های برف

با شکنهای شگرف

دریده اند خاطرهای خانه ای را  

به هزاران تیغ-پل صراط و زمستان

خون چکه ها , یاقوت ها ,بر بالین خفته ی دریا

گلهای کشتگان , رویانده شده از میان مردمکهای چشمانشان

نو گلهایی, جهانهای دیگر را

پای نهاده اند بر این دنیا

و ناگهان گشوده میشود ,دهانهای پوسیده شان و غنچه ای بزرگ از نا گفته های گندیده بو

باز میشود و در شکوهی شگفت انگیز

تمدن آدمیان

گلی است زهر آگین در مصاف زیبایی و نیستی

بی ساحل آب , بی ساحل موج  

شنها پریش , بر می آیند لایه لایه و یخ می زند هوا

*************************************

8.2.2022  معادل 19.11.1400

رام دایمون (رامبد فخرایی)(ضربان تاریک)

این شعر حدود نوزده روز قبل از جنگ اوکراین سروده شده است.

وهم ایکاروس


وقتی می گشادم  آسمان را در بالهای خویش

وقتی احساس می کردم

بر شاهپران بالهایم لمحه های مهرانه ی او را

ترسیدم

ولی از دور فهمیدم

او مرا بر خویش می خواند

و دوست می دارد ابرهای سپیدش را

ببیند افکنده میان بالهای غزال من

***

و من بودم بر پرتگاه جهانها

و لحظه ای حساس و تو خالی

در رهایی سقوطی مخملین

مور مور شد , دلم لرزید

فراز آمد, بالها شد باز

برهه ای آسمان چرخید و آبیش پاشید

بر گوشه چشمم لبخند نورانیش از گوشه ابری

فرو افتاد

به بالا می روم انگار

از میان ابرها میدوم انگار

اینجا بستر عشقبازی ما بود

می ترسم

ابرها پایین , رخ تنهای تو, این بالا, هورشیدم

تمام آسمان شده بی رنگ

سپید اندر درخشانی که کوری آورد من را

به بالا میروم اما

دگر افسانه ی نورم

نه آنم فارق زجرهای دردآور

نفیرم گرگر سوزان بالهای آتشینی از دود و خاکستر

***

معشوق نشسته بر آن بالا

یکه تازی تنها

در حسرت می سوزاند بالهای من را

به چشم خود دیدم , میان آنها آتشی افکند

بود بی ایمان خمار چشمان درخشانش

مرا از گوشه ی لبخند خود حول داد

از آنجا که فرو افتاد

***

هبوطم سخت و تاریک است

بالها جزغاله و تنم سوزان

شهابی مرده و ویران

زمین سرد است

زمین سرد است

*****************

رام دایمون(ضربان تاریک)- بازنگاشتی از شعری قدیمی- ویرایش اول-2012

منهیر خوبی ها

ستیغ کوهواره ای تنها

گویی اندر میان تازیانه ارواح

می کوبد موج ها را بر زورقی تنها

ای توفون

منم منهیر خوبی ها

زندگانی است بر گوژ موج هایت

گوش کن

***

تیرگی را در اقیانوس

اقیانوس را در گرد بادی و گرد آبی

گرد آبی در بارانی که می بارد در آن زورق زندگی

گوش کن

***

می شنوی آن راه را

راسخانه دلی دارم

دریایش دریای نورانی

هفت را دریا

و زنده را توفان

آشوبی در بند است مسافر را

گوش کن

***

دریا روز را دریای نورانی

گفت مسافر

شجاعت سخت است

روزگار تلخ ,روزگار بلا

به صد قسم , به صد آیه

پادشاهی نیست دریا را

منم مسافر

منم منهیر خوبی ها

گوش کن من را

گوش کن

***

پا بردار از این خرد شده گرده ی هستی من

نیستم حکمران بد سگال نفرین ها

نفس ده ای مرگ اندوده

نفس ده ای توفان مرگ افزا

منم منهیر خوبی ها

درون دشت ها بودم

ببخشا ریشه ی سست سکونم را

میبرم ارواح لبخند مردمان دور را با خویش

به سرزمین بصیرت ها

من می دیدم تو را از دور

فکر می کردم آب واره در افق

ایزد ایزدانی

آرام خوابیده

گاه می شنیدم زائران در ترک من

می گفتند:

ای منهیر خوبی ها بده بر ما

زندگانی را تا رسیم آنسوی دریاها

ولی امروز بر خویش میخوانم

ایثار بده من را

راه بده مسافر را

ایزدی را بر ایزدی بخشای

جان بده من را

منم منهیر خوبی ها

************************

ضربان تاریک زمستان 1384- ایروان

بازنویسی و ویراست در تاریخ دهم شهریور 1402