ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

سه خط خون

آنجا که ابرها بر دامنه

 از ستیغ کوه ها

فوج فوج

فرو می ریزند بر جنگلها

برای مرد گم شده ای بر قله ی ناامیدی

آن راهی که سیاگالش شعله ای می افروخته درمیان

از همان لاخه راه

روشنی می آید

 مردی کوله بر پشت

صورتش سرخ فام

چشمانی به فروزانی  خورشید

سقوط کرده چمان

 پشت کوه های خشم  اخم

و در تمام شعله ها سوخته بود

آنکه پرسید کیستی ؟

گفت:

لهیب  آورده ام

پاک فام

زمین را

عذاب را سوز

سفر باید کرد!

سوخته را با انگشت اشاره

نشان داد مسیر را

که از کنار خورشید می گذشت

گفت :

نگاه کن آنترس را

 که بر چهره اش سه خط خون

چنگ کشیده اند

سوخته را جان سپردن بود

و ایمان

سفر باید کرد

 زمزمه کرد لهیب

سرزمینی را که ستاره اش سه خط خون بر چهره دارد

یاد دار

*************************************************

رام دایمون (ضربان تاریک) - دهم آذر 1401

نمایه: آنتارس - ستاره ی در صورت فلکی عقرب

بزرگی آن حدود دوازده بابر خورشید منظومه شمسی است.

شعرهای ژرفا - آنا آخماتووا

با قطعه ای از شعر آنا آخماتووا همسرایی کردم

................................................................

نگاه به این شعرها با معنی پنهانی شان

چون خیره شدن در دره ای است ژرف

که به وسوسه ای تو را به خود می خواند

و تو هرگز به ژرفای آن ها پی نمی بری

و سکوت این ژرفا

هرگز از سخن گفتن خسته نمی شود

آنا آخماتووا

........................................................

شنیده ام شاعران زیبا سرا

چنان نوازشگر است نوای شعرهایشان

که مسخ میکند مردمان را

به هلاکت

و هر روز شعر هایم را

با یافتن آهنگی سحر آفرین

دربستر سکوت

وادار می کنم به قیلوله ای اجباری 

سکوتی ختم به هلاکت

به هلاهلی بی گیاه

در ژرفنای مفاهیم بی معنا - بی جوهره

و چه خشم را اسیر

می کند در نهایت

در سکوت شکنجی که اعترافش فهم است

................................................

رام دایمون(ضربان تاریک) نهم آذر 1401

شبنامه نخستین

ساعت چهار صبح

شکسته ,جمجمه ی خواب

نسیان با عصیان

پخش شده ,مخلوتی از خاکستر را

تنگی نفسش با کرونا 

برابر نیست , بگوییم

یکی است با خواب مرگ

نفس دود مردگان را بادا

می آید صدای جرعه های آب ,رودخانه را

شاید جوبی و دورترش سیل آبی

نمیرسده , هرگز , به راه

راه خواب

 بازی می کند ,رنگ ,زمینی است رویان را

پاهایی تا کمر

کمر در شلوارهای سپید

دوخته , رنگی شدن را

گویند ارتش اند

پرسیدم

چرا فقط دو پا تا کمر؟

پاسخ صیحه کشید :مردم نیازمندند,اردنگی و ورم مند فالوس ها  

آنجا می فرستیم اینگونه شاد می شوند

گریه بسته بندی می کنیم , بار می زنیم عزا

با صنعت غلطانه کردن الماس های اشک

تصورش ,پدیدار می شود همه جا

می روند زیرنور ,می خورد گرد ,گردانه های بلورین رنگی .

***

فزون زمستان را چگون دیده ای ؟

نیایشگاهی راست زمهریر ثریا , بی عبور

با قندیلهای سرد

ماری نشسته به یخ

ره ی گم کرده خواب

روبهی گرسنه, دریده تاب

زمستان را چه راه ؟

آتشکده در میان نجات

عشق زیر دامن و سبو  و لبو

کرسی به جای لپ های سرخ

میبینی درخت هزاران سال را

زیر بالشتهای سپید سنگین حریر زمهریر

خمورده و گاه با ناله ای فرار و شکسته به زیر

آنگاه رسیده  است روزی فرا 

در سمائی شادمانه ی برفها

و ما در پرواز

این پنجره های باریک یخین

 هندسه ی زیر صفر

روی لبان تو هزار خند

فریده آفریده فریده اند پر لبخند

اصالت غم , لای خاک طاقچه گیر

صدای جیغ سوزدار درختان را از پشت کلاه بگیر

و لباسهای رنگین ات

می شنویی؟

حال نزار, نزار است خرفت پیر زمستان

که کودک یخ زده خویش را نگاه می کند به نام نهال

و کودکان تا بیخ پیچیده در پشمهای بافته ی رنگی

مردم رفاه می شوند , پشم چین گوسپندان

 آن نهال یخ زده,  قربانی

در برابر پدری پیر, میزنند تبر بر کمر

آتشی را گرگرفته ,شادمانی ی گرمایش

می کشانند, می سپارند ,مست انسان را

آه اسفا که زمستان بلاییست , برکات تو

آنسو تر دیار, گرسنه ای زمستان سخت

را است بیکاری  

گوشه خود کشی افکار, کرده کز خویشی , تا رسد فرا نبوتش و آه

لرزد از هراس حضور

و حضور درخشش نقره فام یهوه روی کوه تور

ولی چگونه کور را نبوتی

بدیدن روی نادیدگان بعل نگر سرشت

******************************

2022  معادل 19.11.1400

رام دایمون (رامبد فخرایی)(ضربان تاریک)