ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

سفرهای سند باد در اینستاگرام ! - پنجمین سفر

این روزها قسمتهایی سیل آمده- دو نفر سرش دعوا میکنند سیل نه- آب گرفتگی!- بوکفسکی کناری  نان خشکش را سق میزند و بلند میخواند:رزی به سرخی آفتاب -درون گاراژ- مثل پازلی آن را جدا میکنم- گلبرگ ها چرب - چون بیکن مانده !-مانند همه دوشیزگان جهان!.  زیر برف میخواند و آوارگیش به او غنا میبخشد !- همه برایش دست میزنند !- مانند خورشیدی درخشنده در پشت ابرها که هرگز دیده نشود مگر در ساعاتی در آینده که قابل پیشبینی است - نه در زمان حال!- پایینترها برف سنگین است و جنگلی زیبا و پوشیده از برف - در این میان شلوغی شهر آشوب -سکوت را اشاعه میدهد برای آرامش ! - همه لحظه ای به آن منظره نگاه میکنند و در زیر درختهایش با لیوانی چای داغ و لباسهای گرم زیبا قدم میزنند و روشنفکری یا اغناء رفاه - مینوشند!- یک هنرمند به نام بائن -  قسمتی از ماده ی تاریک است . او همیشه تصویرها را دگرگون میکند و پشت یک دیواره ی راز دفنشان میکند -جستجوگران آنها را نبش قبر میکنند و می ستایندو جنازه ها شان را در جریان رود می اندازند که مورد ستایش قرار گیرد . گروهی با لباسهای عجیب گوتیک عبور میکنند و یک منتقد هنری مجله نیویورک با ترفندهای عالی زندگی را شگفت انگیز و هنرمندانه  نقد میکند . هنرمندان هم راضی هستند . از میان یک اسپا با بخاری سنگین و بدنهای برهنه مخفی در میان مه عبور میکنم -نفسم میگیرد . اینجا یک  رخداد چند روزی است بازی میکند -صحرای یوتا گسترده میشود و شی براق و سه متری با مقطعی مثلثی در قسمتی محصور و سرخ گون از زمین به آسمان قد میکشد . نزدیکش میروم کسی میگوید میخ پرچها و بدنه ی استیلش نشان از آن دارد که  ساخت دست بشر است ! - دیگری میگوید نظر شما چست ؟ میگویم من شک گرایی را در این زمینه قبول دارم!- میگوید قطعن کار دست بشر است!- میگویم : این ممکن است کار دست بشر باشد ولی ما قطعن همیشه نمیتونیم بگوییم تنهاییم -  اعداد و رقمهایی را برایم مثال میزند از فاصله ها - از عمر تمدن بشری و عمر زمین و از فاصله آلفا قنتورس و عدد عمر کل کیهان از بیگ بنگ و مدام تنهایی بشر را گود و گودتر میکند- یک کمالگرای اندیشمند به سبک نهیلیزم ! -کنکاشگر تنهای است - من میگویم :ولی من میترسم ! - و ادامه میدهم چون هیچ چیز نمیدانیم ! - این اطلاعات در مدار انسان بودن جاری است در قالب ما و در خارج این قالب جهانی دیگر در حال رخ دادن است- او میگوید: شاید حرف اصلی را هنوز نزدی - من اینگونه احساس میکنم!- میگویم : همه چیز در گرد یک سوراخ بزرگ در حال چرخش است جواب - محو شده است و در ژرفا گم شده است !او ادامه میدهد یک چیز برایش سوال است و میگوید: جهانهای موازی - و من جواب میدهم چه فرقی دارد : به پای راز که میرسد و عجایب همه چیز جزء ی از غرائب است و ما فقط سوالهایی اثبات شده در حضور داشتن و بی جواب! - او از کنار من دور میشود و کنار مردی که فیلمهای آن مانالیت براق را در تصویرها تحلیل میکند می ایستم در میان تمام خبر نگاران و او زیر لب به من میگوید: اینجا در این تصویر دستی از شکاف کوه پشت آن بیرون می آید نگاه کن !- من نگاه میکنم ولی آیا به تصویر میتوان اعتماد کرد ؟ اگر واقعیت را بشود دستکاری کرد چه؟! -در آن تصویر دستی از شکاف پشت کوه بیرون می آید- باز میگردم به همان برج افسانه ای که تنها رازش یک چراغ جادوئی با جنی قدیمی  است  و یک فرش که پرواز میکند !- این جهان عجیب نووین بسیار دشوار میپیچد- نا باورانه و چراغ جادوئیش بیشتر یک اثر هنری است!.

*********************************************

ضربان تاریک - 10.9.1399

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد