ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

زندان

به زندان من خوش امدید


این زندان


سازنده اش خدایست در پس هستیها


در بارگاه باور


در لحظه به لحظه نیاز


ساعات نذر و نماز


خدایست


در گوشه تاریک وجدان و خیال


همدم و غمخوار و هم صحبت


در ناسپاسی سرنوشت روزهای مردم


سپاس گویانند


او را


ز شراره های بلا


به زندان من


خوش امدید


به خوابگاه رویاهای به ثمر نرسیده انسانها 


خوش امدید


بر مقبره باشکوه حیات ابدی


به موزه نگاره های خدایان کهن


خوش امدید


از راهی سخت باریک از میان کوههای سرنوشت


به زندانی که در اعماق دلهای مومنان ساخته اند


در یک قدمی اسفل السافلین


در نیستیهای قابل تامل


به زندان من خوش امدید


به زندانی که در ان اجساد مقدسین هزار ساله


در گنبدی دوار و بلند


مقدسانه بر سرنوشت مردم کوچه و بازار اویخته است


خوش امدید.


                                         ضربان تاریک (از دفتر دنیای تاریکی)