ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

زندگی - بازی نوتلا و هفت تیر


زندگی یک بازی است

داوری

هفت تیری در دست دارد و یک شیشه نوتلا

صورت ندارد - ابرو - لب و...

شما را دعوت میکند پشت یک میز روی یک صندلی بنشینید

این آغاز است - متولد شده اید!

چاره ای دیگر هم ندارید !

او هم آن سوی میز پشت میز مینشیند و شیشه نوتلا و هفت تیر با یک گلوله در آن را روی میز میگذارد

شیشه ی نوتلا را جلوی شما قرار میدهد

و از جیبش کاملن اتفاقی یک قاشق بیرون می آورد

گاهی از طلای ناب

گاهی طلا با عیار پایین

گاهی آهنین و بی ارزش

گاهی آلمینیومی و نرم

آن را کنار شیشه نوتلا میگذارد

در شیشه ی نوتلا را باز میکند

و بازی شروع می شود !

شما باید نوتلا را تا آخر بخورید

چه کار دلپذیری !

اولین قاشق - مزه ی ناب شکلات 

دومین قاشق - مزه ی شکلات و شیرینی

حالا چند قاشق خورده اید و احساس میکنید نیرومندتر و شادابتر شده اید

وای که چقدر بازی زندگی لذت بخش است!

تا به اینجا اگر قاشق شما کیفیت فلزش خوب باشد- به پیش میروید

ولی اگر فلز آن نرم و بی کیفیت باشد

مانند آلمینیوم و طلای ناب!

قاشق در لذتهای شما و عجله به خوردن قاشق به قاشق خم میشود

در آن وقت باید صبر کنید تا قاشقتان را دوباره صاف کنید و به خوردن ادامه دهید

گاهی اتفاق می افتد قاشق بر اثر زیاد خم و راست شدن

میشکند

آنگاه داور بازی- هفتیرش را یک گلوله میگذارد آن را میچرخاند و روی شقیقه شما میگذارد

و تق - یا گلوله شلیک میشود یا نه

شانسی است

و بعد اگر بازی اینجا تمام نشود قاشق وصله شده به شما داده میشود

و اگر دوباره بشکند دوباره بازی هفت تیر ادامه میابد

ولی اگر قاشق مشکلی برایش پیش نیاید

شما کماکان در حال شکلات خوردن هستید

ولی بازی اینجا تمام نمیشود

قاشق را در شیشه میکنید و در شکلات میزنید

شیشه نوتلا تقریبن به نیمه رسیده است

کسی به شما نگفته است شیشه ی نوتلا همیشه پر از شکلات است!

قاشق شما به گوه میخورد

و گه را در دهان میگذارید !

در آن میان

ناگهان بوی شکلات و شیرینی زندگی به گوه مینشیند

حالا حس با لا آوردن دارید - حس اشمئزاز

میخواهید زودتر از این شرایط رها شوید

آن شخص هفت تیر به دست به شما میگوید

اگر بالا بیاوری و خودت را بخواهی از رنجها رها کنی

باید هفت تیر را بایک گلوله که در خشابش میچرخانم

بر شقیه بگذاری !

و تق یا انتهای بازی یا ادامه بعد از بالا آوردن !

و یا بدون ریسک باید گهی را که خوردی مزه مزه کنی و مانند شکلات قورت دهی !

بازی زندگی این است !

قوانینش اینگوونه است

تازه اگر موفق شوید تا انتهای شیشه را با تمام ریسکها وگوه ها بخورید !

آخرش که شیشه نوتلا به پایان رسید

زندگی مکث میکند و میگوید

((شما موفق شده اید  ))

و ادامه میدهد باید با دردها و رنجها ساخت -باید تلاش کرد !

و آنگاه میگوید و آخرین مرحله !

و شما متعجبید چون به خیالتان موفق آمیز به پایان رسیده!

داور بی چهره

اسلحه اش را با سه گلوله پر میکند و آن را میچرخاند و میگوید

قانون بازی این بود شیشه نوتلا را تا ته بخورید!

شما محتوا را خوردید !

حالا شیشه را بخورید

آن را بشکنید

خرده شیشه ها را بجوید و ببلعید

و هرجا نمیتوانید هفت تیر بر شقیقه تان میگذارم !

تا انتهای بازی !

و منظورش انتهای زندگیست

آخر بازی را میدانید

جز خونریزی و درد و بیماری یا مغزی متلاشی شده چیز دیگری  نیست

و تمام

داور میرود سراغ شرکت کننده بعدی

که او هم با شعار تلاش برای موفقیت در زندگی شرکت کرده است !

***************************************************

رامبد.ع.فخرایی (ضربان تاریک).2 دی ماه 1398

این شعر فقط یک اثر ادبی است و تمام کلمات بر مبنای تشکیل یک اثر ادبی

کنار هم چیدمان شده اند و هیچ گونه هدف دیگری را دنبال نمیکند .

مکاشفه ها - اولین مکاشفه

جمجمه ها بر گوشها فریاد میکشند

بگریزید!!!!

شعرها تنیده

زبان- گریزان

گره خورده انددر تنوره ها ی دیو

داستانها- تفته اند پستوها را

فوج فوج حشرات شاعر - ترشیده اند

آوازها را

خروارها بیت و مصراع و وزن و ردیف

خروارها کلمه ی بی صاحب- بی آهنگ

به گوش ملتها فرو برده اند

هنووز آزادی

پیامبر شاعر خود را نیافته است

در میان این ازدحام مواج

جیغ بنفش کشیدن هوشنگ ایرانی کافی نیست

از کجا بدانیم که آزادی- حامله ی تخیل نیست

از کجا بدانیم - فقیرانی که این بار زاده میشوند

پیامبری نقاش جستجو نمیکنند

هر بار عاصی تر و دیریده تر و طغیانگر

هر بار موشک و هر بار گلوله

هر بار انسانی که تا سر سوزن جوالدوز سرنوشت راه میرود

سوزن میچرخد - از ماتحتش فرو میرود

تا انتهای اندیشه اش

خشمش -دیوش-ددش

 مردی مرده میشود

ایستاده بر سوزن

ایستاده بر پای خود

در استقلال

ولی مرده است

زینت دهنده ایست- یکی از هزاران جسد

برای سرگرمی مجلس شام شاه جهان

اینجا شعر پاره میشود

گسیل میشود به ناکجا آباد
نصب میشود
عکس شاعری با سووزنی بر دیوار
بالای قاب حک کرده اند ((پادشاه شاعران جهان))

*********************************************

رامبد.ع.ف(ضربان تاریک)- 20.7.2019

برای سهولت در فهم  اطلاعات زیر نگاشته شد.

هوشنگ ایرانی - از شاعرات آوانگارد ایران و صاحب ترکیب ((جیغ بنفش))

داستان مطرح شده از زندگی ولادچهارم پادشاه مجارستان گرفته شده که

برای تفریح درضیافتهای شامش در نیم دایره ای از چوبهای نوک تیز ایستاده که به ماتحت دشمنانش تا به سر فرو رفته بود

می نشست.

جمله ((پادشاه شاعران جهان )) از نوشته (INRI) بالای صلیب مسیح اقتباس شده است.





محصور-Enclosed

تابوتها ایستاده  راه میروند

 coffins standing and walking on the way

گرفتار

Caught

پایان خویشتن را تکرار میکنند

Repeat the end of themselves

میخ - چکش

Nails - Hammer

 درونشان دفن میشود -  راز

Insides buried - secret

به سینه خاک

to the soil chest

این بار انقلابی درونشان نمیمیرد

This time doesn't die revolution inside them

ژرفایشان منقلب میشود

Their depths are getting worse

getting changed

به دانه های شن

To grains of sand

توفان میشوند - میپیچند - می رهند

The storm come - storm swing -storm go

همه چیز میمیرد زیر فریادهای ممتد آنها

Everything dies under their continued cries

 دوباره از این تابوتها ی منقلب شده

Again from these twisted coffins

پیروزی- گلبرگهایش را باز خواهد کرد

Victory will open his petals

شاعر مرده است

The poet is dead

ولی آینده از آن شاعر است.

But the poet own the future

**************************

رامبد.ع.ف(ضربان تاریک) -7.20.2019
Rambod.A.f