ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شوری بر نخوانم
آویختن نخواهم, این سرند را
اخته ی اهمال ها، بی چهر ننشانم این گرگینه را
به مظان, آورید اتهام را
ایزد شده، کلمات را
ما دیده ایم در قفل کردن جنیان، انسان را
بگشایید قفسها را
بگشایید نی انبانها را
بگشایید آلاله های نیلبک را
بسرایید گلهای اخگر افکن آواز را
آهنگ به چنگ در آویخته خویش را
یزد گلایه ای است ایزد را
تو چه کرده ای؟
چنین خونین ،تصور پنجه های خویش را
استخوان چنگال به خراشیدن سیم آهنگ ها
و آه را و ناله های سوزناک زجر را
من سرند ذوق را بر میخ خنیا نیاویخته ام ,جانا
چونان که نسیان خنیا توفد و میپیچد ما را
به رخساره ی جان, شرمگینم ،پیروزینه رنگها بر شرمها
و چنین روزها و چنین شب ها
آنجا که سرنوشت زمینی ام نیست مرا سرمه ی چشم ها
پایانی را هرگز نشاید بر هنرهامان در کوره راه ها
رنگها بر گرفت دندان ها را
ودندانی که نشایدش گرفت رنگها را
سرخ شایدش ماندن و بی سرخ هرگزش نشاید
این است انگشتان وهم خون آلود من.
***********************************
رام دایمون (ضربان تاریک) - 11.2.1402
آنجا که میدهد رخ
داستانم
جای نداری تو نیز
تنهایی
رهایم کن
مانند ترک کردن و رفتن آنان
بمیر با من
متروک
ای متروک
*****************************************
ضربان تاریک (تاریخش خاطرم نیست سال 99 در آغازین طاعون دوران به گمانم)
از آن بازگشتی نیست
به راهی می روم
در آن خواب گاهی نیست
خانه ای
به میان درختان جنگلی انبوه
تنه هایی سردو آبی و اشکوه
ناهمگن و دیگرگون
گره ها خورده اند
سخت پیچاپیچ در تمدنی ملعون
فرو شده ام به میان خود آگاهی تاریکم
به آن خالی نیستی
ریشه دوانیدند
با کودکان نارسی به قدمت آن جنگل
با مهر های نفرت- جوهرتلخی تراویدند
به اجبار گذار دیوسالاران جایزه باز و هدفمند ساز
از اتاق دیوان آرمیده بر این مسند دشت
پا نهاد ام خوابگاهی را
مرداب سیاه آب تباهی را
میان خاموش رویاهای عفریتان
کژدمان و سوسمار تنان و دیده رتیلان
گذرگاهی بی گذر از آزمون ناممکنهای آدمیان
***
من می گذرم
اما بگیرنگاهت را
بگیر گوشهایت را
از صوت اشعار بلا !
تا در نیفتد نفرین آن مکان بی مکانی در دلت
در امیدهای تن و پیراهنت
من می روم
اما تو را قسم به میثاق نگفتن بردیگری
آرام گیر-از آتش سری!
من میروم تا انتهای تالار جهان!
آنجا آرام گیرد
روح و روان
بر سینه ی مام نیستیهای عالم سوز درد
آرام میگیرم
چه سرد !
زین پس دیگران مرا خوانند
زندگی!
****************************************************
ضربان تاریک(رامبد.ع.ف) - تابستان هزار و سیصد و نود و یک