ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

تواتر


شاخه نوریست بدست مهتاب

که بخود می بالد

و در ان غنچه غمگین زمین در کیهان 

در درون با خود می گوید        باور کن

ودر گرد تاریک زمین می چرخد

و در دوردستها

همچو عارفی در نور باورهای خود بر تاریکی بی داد  می تابد

تا زندگی ز سر می گیرد           از انعکاس افتاب ابدیتی در تاریکی

و در این موج پرواز به افلاک درون

زمزمه وار به او می گویم

دستانت را باز کن            و با من تشنه دل بی روح   تا ابد پرواز کن

و در ان کف دستهای بی ریایت                     سبزی را احساس کن

و در ان موج بلورین حیات و جریان هستی

خود را انکار کن

و بگذر از مدح حیات و جهان فانی

زین سبب باز حیات اغاز کن

پروانه کوچک جان می چرخد

و می چرخد

و می چرخد

و می یابد خانه خیال خود را

و از ان می چیند روح پژمرده خاک را

و می پراکند هستی و جان را

و باد ز ان می تازد

و باز می چرخد

و می چرخد

می چرخد .........                                  ضربان تاریک   1377 سیرجان

False Resurrection


 

 

در اغاز هیچ نبود

شعله هایی نبود  که ز اذر-روشنا-برخیزد

روزها

روزنه ها

همه تاریکی و هیچ انگار بود

معبدی - سخت در کام سکوت

و در ان تاریکی همهمه گون اوار بود

پس چه کس در پس این دیوارها

بر ستبر تنهایی من می کوبد

چه صدایست که  این راز مرا

در جهان سیه پر رمز و ریا

دور ز بیم

عریان بر بلندا ی این برج خموش

یکسره می اوازد

 من در این ژرف سکون

با هوار تاریکی  در این معبد سرد

از درون خاموشم

من که در دفتر تاریخ زمین

نقطه ای در اخرین جمله این مکتوبم

از کجا می اید

این موج تنیده بر حس حیات و هوس ثانیه ها

انچنان می کوبد

که  می شکند - ریشه ی درها را

سایه ها را می تاباند-  برتن یکدیگر

گویی نور درانقلاب منشور- رنگین گزافه- دیو واره امده است

به چه سان این خروشان امواج

فسرده روح  و مغز بیمار مرا می شوید

و در این کالبد مرده منطق من

نور عشقی چو هلاکت  به حیات جان جانان تنم می جوید

چه هجومی دارد

سوی ستونهای بلند ارامگه اندیشه من

که چنین سنگین در هم می شکند

شرح وصل استخوانهای تنهایی را

در اغوش اغشته ی شور همراهی خیالی تنها

از من تاریکی - ویرانسرای کهنی  می ماند -رها - در ابدیتی پر امحا

ان چنان بود که من

معبدی ساختم از خرابات دل ویرانم

رندانه شرری- آخته نور

تا شود معبد عشق- هور حیات ویرانم

و می خسپم به اغوش این محرابه ی نورین فام 

 در خیزابی که از ازلش - می تابد بر تن عریانم

 ***

 در این خواب عمیق

ریشه هایی در تنم - ناراضی از تباهی می روید

و در این عالم محصور پر از رنگ و ریا

از درون اصواتش - رویاهای مر ا می شکند

گویی از ازل می دانند - نیست انکس که جان بخشد روح تاریک مرا

رویاهاییم اگنده از نیکیست ولی

تاریکی به هیبت نور امده -  می کاوود -  ژرفای نیکیهای مرا

تا که جان گیرد - عاشقانه -دامان جانان مرا



                                                                                                  ضربان تاریک  4.7.1393      

 

تقدیر

  

این پرنده خواهد پرید

از شاخه خشک ناشناسا پدید

مقصدش

ناکجا ابادی

میان فوج همگان

سرنوشتمان پرواز است

 تقدیر

 پرهای کنده شده

بالها

فراز و فرود

ریزش و گاهی رویش

هرچه زیبا

 هر چه موهوم

ما یک پر هستیم

ازمفهوم  یک پرواز

بر دوشهای ان مرغ تصور

به خیال خودمان

 

                                                                ضربان تاریک 2001 ایتالیا