ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

(مسخ-زمانه) -Metamorphosis-Tempus


دندان-Dente

**********

پر است دهانمان

بیامرزد دندانها را

جونده با موشکهای طلا

با گره خورده دستهای دعا

با لبخندهای ریا

سخت است خونالود - گوشت هنوز

زیر فشار دروغگویی فک

ندارد در این دهان دندان رویای سبز خوارگی!

************

Angelus- فرشته

************

به دنیا نیامده اید

آزاد

خیالی بود نسک

در آن فرشته ای , بال میگشود

انسان را

به آرایه

میگریست

پروازدر فرود!

*********

Concretum - بتن

*************

جویده های مردد در فضا

در بطن پذیرایی ساده

سنگین افتاده روی ضمیر حضور

شکمهای بتونی سیر

انگیزه ای برای سقف شدن

پر میشوند , سبک

مستقر میشود ,همه چیز بر ستونهای سیمانی

آنچه کاشتیم رسیده است

میوه

بکوبید گوی پولادینش را به تخریب!

نرمتر میخزد هنوز

رویا

به زیر عروسک مبلها!

*************

Western - غربی

***********

غرب

سالها است سرگردانی

آنجا که رخت اندازه نیست تن آزادی را

چه میشود تو را

بر کشیدن پوست اندیشه

نازک شدن چنین

که فاش رازهایت

از آن ماورا

پتیاره ی هزار داماد!

خود خوانده به عیارانه میهمانیها

مانده ای

خرفسترانی گرفته آکله در نسیان هزار ساله!

چه افکندند دامی برای تو

زیرک!

*****

 Relicta- متروک

آنجا که برگ به ژرف

میشود فرود

حکم شکست

جای نداری پوسیدگی   

رها کن  

مانند آلزایمر ناگهانی تمام کرمها

که ترک میکند تو را   

متروک بمان- متروکی جاویدان!

************

Hos dies –این روزها

**************

فریاد میزند ما را از درون زمین

هوا مملو از موجهای ریز ویروسی سکولار

موشکهای کروز نشانه رفته بر حرکت قرنیه چشمها

مثل قبل نمیشود موجها

توفان بی رنگ – بی صدا

زندگی لزج – چسبناک

بر هدفها قفل میشوند

بدبختی را در اجاقها با مخلفات میپزند

قدیمها نبود

خرده شیشه و باروت در قطابها

گوشها سالم می ماندند

خرد که میشد شیشه ای زیر دندانی!

************************

avis transmigrans – پرنده مهاجر

*********************

 دیده ای زمین هبوط را

سیاه در ماتم کشیده رخ

چادر بر چهره دختران کولی سیاه موی حنا بسته

دیده ای رخت بر سنگ بر درخت کهنسال

بارکشی کند با ریشه های گرفتار؟

آنگاه میشود سیاه زمین

ابر فرو میریزد

و خانه زیرش مه

مه بستر

بسترخاک تصور

فرو شونده – فرو شونده – فرو....

هیچ

پرواز میشود استخوانهای فقرات

به ریشه ها ی اصالت

که فراموش میشوند به بال شدن

بال میکند پرواز به دیگر سو

نیست آنجا خاک

هبوط و هبوط و شاید

کودکی – برده ای

بماند سالها به اسارت – تا اسارت – تا فراز – تا آرز و....

*********************************

ضربان تاریک(رامبد.ع.ف) -  شعرهای کوتاه تابع زمانهای متفاوت در سال 2020 که در دامن تغییر یا مسخ

به آنچه هستند تبدیل شده اند - توالی آنها پیوند خورده و در قالب یک شعر منقلب یا مسخ شده

نمود یافته اند.

این شعر یک اثر ادبی است و هیچ هدف دیگری را دنبال نمیکند .

 

بی تو رخ میدهد داستانم

آنجا که میدهد رخ

                                 داستانم

جای نداری تو نیز

                                  تنهایی

رهایم کن

مانند ترک کردن و رفتن آنان

                                                         بمیر با من

                                                                       متروک

                                                                              ای متروک             

*****************************************

ضربان تاریک (تاریخش خاطرم نیست سال 99 در آغازین طاعون دوران به گمانم)                                      

آخرین اسب سوار - DEATH

زمانی رنگها پرید

خاطرم هست !

آن اسب سوار را که از ژرفای زمین تاخته بود به زیر باران میان مه

یادم هست که چند قرص را با هم خورده بودم

کلونازپام قدیس که آرامش را همراه می آورد

مرگ همین را میخواهد -رنگها میروند و او آرام بوسه بر گونه ها میزند

میان آن دشت وسیع زیر باران و مسیری که به زیر زمین ما را باز میگرداند

و آنگاه نه تو مانی و نه من

میدانم که در مسیریم تا پرستشگاه کلونازپام  راهی نمانده است

بسته قرصهایی که ما را قضاوت میکنند نمایندگان خدایان مدرنند !

در دستانشان بجای ترازوی قضاوت -همیشه رحمت و آرامش سنگینی میکند

آنگاه که آن اسب ناپیدا با ته رنگ سبزش بر چمنها دوید

شاید به دنبال آرامشی بود که هرگز برگی را نشکند

و هرگز انسانی را با زندگی رنج ندهد

سواری که آرامش را با قرصی گرد به ارمغان خواهد آورد

پادشاه رنگ پریده سواره را می گویم

آنگاه که در کره ی چشمانمان او را دیدیم و قرصش را بلعیدیم- نه تو مانی و نه من !

داستانی که در انتها به آرامش رسیده است.

از خواب شروع میشود و به آنچه همه از آن هراس دارند تمام میشود

و اسب سوار هنوز در مه بر سر راه مه زدگان می ایستد

برای آنها قرصی گرد تجویز میکند و به باد میپیوندد

و آنگاه نه مه زده ای می ماند و نه شاهدی !

و روزی در مه قرصها را باید گرفت

باید بلعید

و گذر کرد

****************************************************

ضربان تاریک

پنجم مرداد هزاروسیصدنودونه

منثور نگاشته شده از نظر شاعرآن فقط اثری ادبی است هر برداشت دیگری از آن نظرو قصد شاعر نیست.