ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

وهم ایکاروس


وقتی می گشادم  آسمان را در بالهای خویش

وقتی احساس می کردم

بر شاهپران بالهایم لمحه های مهرانه ی او را

ترسیدم

ولی از دور فهمیدم

او مرا بر خویش می خواند

و دوست می دارد ابرهای سپیدش را

ببیند افکنده میان بالهای غزال من

***

و من بودم بر پرتگاه جهانها

و لحظه ای حساس و تو خالی

در رهایی سقوطی مخملین

مور مور شد , دلم لرزید

فراز آمد, بالها شد باز

برهه ای آسمان چرخید و آبیش پاشید

بر گوشه چشمم لبخند نورانیش از گوشه ابری

فرو افتاد

به بالا می روم انگار

از میان ابرها میدوم انگار

اینجا بستر عشقبازی ما بود

می ترسم

ابرها پایین , رخ تنهای تو, این بالا, هورشیدم

تمام آسمان شده بی رنگ

سپید اندر درخشانی که کوری آورد من را

به بالا میروم اما

دگر افسانه ی نورم

نه آنم فارق زجرهای دردآور

نفیرم گرگر سوزان بالهای آتشینی از دود و خاکستر

***

معشوق نشسته بر آن بالا

یکه تازی تنها

در حسرت می سوزاند بالهای من را

به چشم خود دیدم , میان آنها آتشی افکند

بود بی ایمان خمار چشمان درخشانش

مرا از گوشه ی لبخند خود حول داد

از آنجا که فرو افتاد

***

هبوطم سخت و تاریک است

بالها جزغاله و تنم سوزان

شهابی مرده و ویران

زمین سرد است

زمین سرد است

*****************

رام دایمون(ضربان تاریک)- بازنگاشتی از شعری قدیمی- ویرایش اول-2012