ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من
ضربان تاریک

ضربان تاریک

شعرها و داستانهای من

عشق های اندود به خون سرخ

تو چرا از من نیستی

خاک

که سترده تبارت بر جای جای کیهان

تو چرا

فراق را غایت خویش کرده ای

و من تو را به باور اندوه آغشته ام

ای دل های زمینی

ای عشق های اندود به خون سرخ در جریان رگها

من و گردهای ستارگان

و ستارگان همچون غبار سوزان

همچون نوترینوهای ویران

متروک وار از همه چیز گذشته ایم

چرا باور مرگ میکنی ای غبار سلوک

که ره بیدار و تا سکون کیهان از زمان من

تا تبار تو و سیاره های سترون و زایشگاه اندوه زندانی است

بی خویشتن مرگ را جستجویی نیست

ای آواره ی سیاهچاله ها

ای عاشق خون های بسته

*************************************

رام دایمون(ضربان تاریک) -18.تیر .1402

تصویر بوسیله هوش مصنوعی و شخص رام دایمون برای شعر "عشق های اندود به خون سرخ" آفریده شده است.

و آنگاه زال


منظومه کوچک "و آنگاه زال" بر اساس یک مکالمه ساده شکل گرفته است و به قالبی ادبی تر در آمده گرچه از ابتدا کمی قالب ادبی داشته است . این منظومه کوچک شاید در آینده قسمتی از یک منظومه بلند شود .منظومه ذیل مفاهیم پنهانی را دنبال نمیکند و فقط در فقر امید به عنوان یک حس سراییده شده در سیاره ای خیالی صورت میگیرد. نامها و مکانها فرضی در ساختار ادبی آرخائیک اضافه شده اند . تصویر به کمک هوش مصنوعی بوسیله رام دایمون آفریده شده و فقط مخصوص همین منظومه است.


*****************************

و آنگاه زال

 

و زال را دیدم ایستاده در درگاه جهان

با فرشک های آتش بران و پران از چشم ها

به یخ مانند بود و میدرخشید و به براده های آتش می مانست در آذرش

از میان لبهایی سرخ واج های قدرت ,می افکند به سوی من

"امیدوارم

بدرخشی در آن جنگ خاموش

که صدای سکوت لشکر خاموشت دیواره های اراده را ویران کرده است"

پاسخ دادم

-اکنون که افقهای ستارگان در این غریب سیاره و غریب سرزمینمان بی طلوع است

 و قتلگاه شان پر خون , ای دوست

سخن افکند به میان و تکرار کرد

در آن جهان خالی پیچید.

"امید , امید , امید"

پاسخ گفتم

- و امید فشار خون گرفته است و هلاکت در میدان شیهه میکشد , چه کنیم از بی قراری جان که به خود خوری افتاده است این جزامی بی درمان .

- موهای سپیدش در باد می غرید و چشمانش در میان نگاه ایستاد و اندیشید

" چه زیبا"

بی پیرایه پرسیدم گویی از خود

-میتوانیم چون گلی نوین , یا مانند تخمه ی درخت تخمهای آیینی , بعد از عصرها , بعد از هزارها , از زیر سنگهای فراموشی یا آبکدی در جایی دیگر , در مکانی دور تر از سرعت فکر , دوباره رویید و دست آوردمان نه امید داشتن بلکه زیستن به خوشبختی باشد , آن خوشبختی ناب که هرگز آن را نیافتیم وتخیل کرده بودیم؟ ای پدر تابناک ایرانویج , آیا  امید دیگری لازم است در رهایی از هرزه زارهای نو؟

او رفته بود ,زال , آن پدر تابناک , ما را ترک گفته بود , از این سرزمین غریب به سوی ایرانویج میان یخ آبها و آن تاریکی رفته بود و موهایش پیچ خوران میان تارهای گفتگو هنوز گیر کرده و تمام بافته های منظومه را شکافته بود و دوباره آن سکوت و من و تمام آن لشکر خاموشم میان آن غریب سرزمین و غریب غروب ستارگان ایستاده بودیم.

*************************************

رام دایمون (ضربان تاریک) - 05.04.1402

جوانه نخواهم زد


نه, من از میان دانه ی خویش نخواهم رویید

نه, دنیای شما

آرزوی من نبود

و من در خویش می روییم

درون کوچکترین جهان متصور

درون جهانی که بال هایم هنوز در آن آزادانه گشوده میشوند

و مرا تا وادی بلند خویشتنم

بالا خواهد برد

خیال

نه, من از میان دانه ی امیدهای ناقص و نا امیدی های هلاکت بار جوانه نخواهم زد 

من در آسمانه ی دانه ی کوچکم آزادم.

......................................................................

رام دایمون - 29 خرداد 1402